سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث

همچنان که خورشید و شب با یکدیگر جمع نمی شوند، خدا دوستی و دنیا دوستی با یکدیگر جمع نمی شوند . [امام علی علیه السلام]

وبلاگ رضویّون


رفقا در فضای مجازی
وب سایت مذهبی، فرهنگی، آموزشی میثاق
عشق مشعلدار
حقوق جزا و جرم شناسی
رایة الهدی
دارالقرآن الکریم فولادشهر
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
پاسخ به پرسشهای رایانه ای


کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهددرباره ماتماس با ماخبرخوانپیام رسانعناوین وبلاگصفحه اصلی

Carelessness, causes people to think wrong about you...

ترم اول که بودیم، استاد زبان انگلیسی ما استاد تفضّلی بود. روش خوبی تو تدریس داشت و خیلی از بچه ها رو به زبان علاقه مند کرد. یکی از کارایی که تو کلاس رایج بود، این بود که بچه ها، مطلب کوتاهی (سوره ای از قرآن مجید، شعر، یا هر مطلب دیگه ای) رو به زبان انگلیسی می آوردن و اول جلسه روی تخته می نوشتن، بعد هم همگی روی موضوع اون بحث می کردیم. گاهی وقتا هم خود استاد چیزی می نوشت، مثلاً همین جمله ای که بالا نوشتم. بگذریم... قصدم از نوشتن این جمله این بود که بگم: هر وقت تو کاری سهل انگاری می کنم و باعث میشم دیگران در مورد من به خطا بیفتن، یاد این جمله میفتم. باورتون نمیشه: «همیشه»

بی دقتی ِ شما باعث می شود دیگران در مورد شما اشتباه فکر کنند!


کلیدواژه ها: خاطره(55)| اساتید(8)|
:: به تاریخ پنج شنبه 90/12/18 ساعت 12:1 صبح

استاد فراموش نشدنی من

میگم: «استاد اگه صلاح میدونید برای کلاس اخلاق یه نفر رو سراغ دارم که بیاد هفتگی برا بچه ها صحبت کنه.» لبخند میزنه و میگه: «شما چقدر آدم مخلصی هستید.» بعد از اون دیگه در این مورد با استاد حرفی نزدم.


:: به تاریخ دوشنبه 90/12/15 ساعت 10:43 صبح

کسی که عکسشو در ادامه ی مطلب خواهید دید، یکی از دوستان بسیار عزیز و گرامی بنده است. همیشه همراه و همزبون. اومدنش به دانشکده برای من خیلی امید دهنده بود. البته به دلیل کاری که داشت ممکنه بعضیا خاطره ی «ناخوب» هم ازش داشته باشن، خب ویژگی بعضی کارا همینه دیگه؛ نمی شه که همیشه همه رو راضی کنی. بگذریم... لبخندش هیچوقت یادم نمیره.1
ادامه مطلب...

کلیدواژه ها: خاطره(55)|
:: به تاریخ سه شنبه 90/12/9 ساعت 11:6 عصر

فردا بعد از ظهر زمان آزمون ارشد الهیاته. از خاطراتی که از روز کنکور 90 یادم میاد اینه که: «باید می رفتیم دانشگاه فردوسی. با بچه های کنکوری امسال و بچه هایی که میخواستن آزمایشی کنکور بدن مثل مسعودِ عزیز و آقا جواد و... از خوابگاه راه افتادیم (هر چی به حسین گفتم تو هم ثبت نام کن گوش نداد! مورد عنایت). محل آزمون رو که پیدا کردیم چند تا از بچه ها زودتر اومده بودن و بقیه هم کم کم رسیدن، مشغول شوخی و خنده و عکس یادگاری گرفتن (!) شدیم تا بالأخره درِ سالن باز شد. اتاق و صندلی رو که پیدا کردم دیدم حاج مهدی هاشمی و آقا روح الله افتخاری و چند نفر از هم دانشکده ای های دیگه  - که الان یادم نمیاد کیا بودن - هم تو همون کلاسن. این، فضا رو راحت تر می کرد، هر چند با فضای کنکور ارشد غریبه نبودم؛ چون سال قبلش به صورت «المپیاد» با چند نفر دیگه از بچه ها شرکت کرده بودیم... خلاصه کنکور رو دادیم و یه نفس راحتی کشیدیم... بعدشم که رتبه ها و بعدم قبولی ها و...» الآنم که خدمت شماییم. می خوام بگم خیلی راحت و سریع گذشت، خیلی هم شیرین بود + هیچ وقت موقع آزمونایی مثل کنکور از خدا نمی خوام تو تمام سؤالا کمکم کنه؛ ازش میخوام کمکم کنه بتونم از همون مقدار زحمتی که کشیدم (نه حتی بیشتر) استفاده ی کامل کنم، و این که جایی قبول بشم که عاقبت به خیریم توش باشه، به قول یه کسی «فقط خدا می داند «بهترین» برای تو چگونه معنا می شود.»
برای همه ی بچه هایی که این روزا کنکور دارن به خصوص بچه های دانشکده و به خصوص تر، همه ی اونایی که التماس دعا داشتن برای کنکور (مثلاً مسلم!)، آرزوی موفقیت دارم و براشون دعا می کنم.


کلیدواژه ها: خاطره(55)| دانشجویی(2)|
:: به تاریخ پنج شنبه 90/11/27 ساعت 11:48 صبح

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

امروز داشتم کلاسای «زبان قرآن» استاد دکتر علمی عزیز رو - که قبلاً یعنی سال 89 با گوشیم ضبط کرده بودم - مرور می کردم. خاطرات شیرینی دوباره مرور شد؛ شور تعلیم استاد، مطالبی که با زبان شیرین ایشون بیان می شد، از طرف دیگه، صدای خنده های آرش قرایی، شیرین زبونیای رضا احمدی و... و خیلی چیزایی که دیگه تکرار شدنی نیست، دوره ی کارشناسی هیچ وقت تکرار نمیشه. این شعر هم تقدیم به دکتر علمی عزیز:

تنت به ناز طبیبان، نیازمند مبــــــــــــــــاد
وجود نازکت آزرده ی گزند مبـــــــــــــــــــاد
سلامت همه آفــــــاق در سلامت توست
به هیچ عــــــارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مبـــــــــــــاد
در این چمن چو درآید خـــــزان به یغمائی
رهش به سرو سهی قـــــــامت بلند مباد
در آن بساط که حســــــــن تو جلوه آغازد
مجال طعنه ی بدبین و بدپسند مبــــــــاد
هر آن که روی چو ماهت به چشم بد بند
بر آتش تو به جز جــــــــــان او سپند مباد
شفا ز گفته ی شکرفشــــان حافظ جوی
که حاجتت به علاج گلاب و قند مبــــــــاد


:: به تاریخ سه شنبه 90/11/18 ساعت 8:0 صبح

وحدت حوزه و دانشگاه، بدون شرح!

امروز روز وحدت حوزه و دانشگاهه. این عکسم به نظرم بهترین گزینه تو عکسای آرشیو باعظمتم(!) بود. در مورد عکس بگم که تو یکی از کلاسای دانشکدست. البته من خودم موقع گرفتن این عکس در صحنه حاضر نبودم و بعدا به دستم رسید. (تو مشخصات عکس که نگاه کردم نوشته که با یه Nokia N73 گرفته شده، پس احتمالاً مال صادق (البته از نوع اکبریش) بوده) و نیز تاریخ عکس 9/6/2010 ساعت دقیقاً 2:00 بعد از ظهر، یعنی چهارشنبه 19 خرداد 1389.


کلیدواژه ها: خاطره(55)| لبخند(7)| عکس(27)|
:: به تاریخ یکشنبه 90/9/27 ساعت 10:0 صبح

السلام علی الحسین

یه چیزی که خیلی برام خاطره انگیزه عزاداریای خوابگاهه، با همه ی شور و حال و صفاش. با همون بلندگو و میکروفون نصفه و نیمه اما مداحای صاف و ساده و شیش دنگ.
اینم لینک دانلودشون که البته با گوشی ضبط شده و حجم کمی هم داره:

شب هشتم:
شب تاره (حسن)
پرستوی سفیدم (امین)

شب تاسوعا:
امین
اباالفضل باوفا (حسن)

شب عاشورا:
امشب عزیز فاطمه (ابوالفضل)
شهید کربلا (حسن)
منو کربلا ببر (امین)

شام غریبان:
رسم روزگاره رسم نامردی (امین)
شام غریبان، سحر ندارد (ابوالفضل)

بقیه رو هم می تونید از اینجا دانلود کنید.


:: به تاریخ یکشنبه 90/9/13 ساعت 11:38 عصر

یادش به خیر چند ماه پیش با ابوالفضل و جواد رفته بودیم کربلا، جاتون خالی، چه روزایی بود، روزایی که خیلی زود گذشت، خیلی خاطره انگیز و تکرار نشدنی (بار اول تکرار شدنی نیست)، البته از ته دل آرزو می کنم زیارت کربلا برای همه مون بارها و بارها تکرار بشه. کاش می شد دوباره... کاش می شد...


کلیدواژه ها: خاطره(55)|
:: به تاریخ شنبه 90/9/5 ساعت 11:15 عصر

هر کی گفت، اینجا کجاست؟ و خاطرش چیه؟


کلیدواژه ها: خاطره(55)| عکس(27)|
:: به تاریخ شنبه 90/7/23 ساعت 8:56 عصر

دلم عجیب گرفته برایتان

حتماً قرار شاه و گـــــدا هست یادتان
آری همان شبی که زدم دل به نامتان
مشهد... حرم... ورودی باب الجوادتان
آقا دلم عجیـــــــــــــــــب گرفته برایتان

یادش به خیر شبای حرم... جای همیشگی قرارمون با رفقا، کنار آب خوری روبروی باب الجواد (علیه السلام)؛ هروقت می رفتیم حرم وارد که می شدیم: «بچه ها التماس دعا... قرارمون جای همیشگی...»


کلیدواژه ها: خاطره(55)| عکس(27)|
:: به تاریخ سه شنبه 90/7/19 ساعت 3:7 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >  
رفقا [دات] آی آر
رفقا دات آی آر

امام علی علیه السلام: در گمراهی فرد همین بس که مردم را به چیزی امر کند که خود آن را به جا نمی آورد و از چیزی باز دارد که خود آن را ترک نمی کند.

«رفقا» وبلاگی است دوستانه، برای دور هم نگه داشتن دوستان صمیمیِ قدیمی. باشد که یکدیگر را «تا بهشت» همراهی کنیم... ان شاء الله.

تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

اسلام کوئست

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
موسیقی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز 133 بار
بازدید دیروز 62 بار
مجموع بازدیدها 1659189 بار

تعداد مطالب وبلاگ 300 تا