آقا این شعرو بچه که بودم شنیده بودم، نمیدونم با صدای کی بود، ولی بعضی قسمتاش از اون موقع تو یادم مونده بود، الآن به یه مناسبتی دوباره یادش افتادمو تو اینترنت جستجو کردم تا پیدا شد. بوخونین قشنگه: ادامه مطلب... :: به تاریخ پنج شنبه 92/1/29 ساعت 6:20 عصر
چیزی نمیگم بریم ادامه مطلب...
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
:: به تاریخ شنبه 92/1/17 ساعت 10:35 عصر
یکی از دوستان دانشمند به نقل از پرسمانی - لبخند و تلخند __________ پ. ن. 1: توی هر دانشگاهی که باشی تصمیم با خودته؛ تلاش یا... :: به تاریخ سه شنبه 91/10/19 ساعت 11:33 عصر
جای همگی خالی دیروز، اربعین، حسینیه ی آقا بودیم. البته بر خلاف دفعه ی قبل که گفتم (اینجا)، موفق شدم برم داخل حسینیه، ولی به دلیل انبوه جمعیت اون ته، یه جا گیرم اومد. آخرای سخنرانی حجة الاسلام رفیعی بود. بعدشم میثم مطیعی با اون صدای گرمش، مثل همیشه روضه و مداحی دلنشینی خوند و عزاداری رو کامل کرد. تو این فکر بودم که این مکان که رسیدن بهش آرزوی خیلیاست، سخنرانش هر قدرم زبردست و مداحش هرچند مطلوب باشه، به هر حال جای سخنرانی حضرت آقا کمه، ولی خب اونم که اصلاً طبق معمولِ برنامه های عزاداری حسینیه، از ابتدا جزء برنامه نبوده، حیف شد؛ حتی نمیشد چهره ی آقا رو از اینجا و با این فاصله دید... تو این فکرا بودم که بر خلاف انتظارم پشت بلندگو اعلام شد: نماز ظهر به امامت رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای اقامه میشه... این یعنی امروز لاأقل صدای آقا رو میتونم بشنوم... و این اولین باری بود که نماز رو پشت سر ایشون اقامه کردم... با تو هرچیز خوشایند و جهان: زیبــــــایی است با تو اوضاع جهان بی سر و سامان، خوب است...
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
امام خامنه ای(9)|
:: به تاریخ جمعه 91/10/15 ساعت 12:36 صبح
9 دی 1388 بود و مشهد و راهپیمایی و حرم... و ما پس از این که به همراه استاد عزیز، دکتر محمد صادق علمی، مشت محکمی بر دهان استکبار و دوستان! (مثل یوگی و دوستان!) کوبیدیم، داشتیم از حرم خارج میشدیم که با پیشنهاد استاد مواجه شدیم؛ پس از نظر خواهی مختصر، جاتون خالی همگی مهمون استاد یه شیر کاکائو تو اون هوای سرد نوش جان کردیم. نوش جان!!! پ. ن: البته نمیدونم این مسعود که علاقه به شیر کاکائو نداره بالأخره چی خورد!
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
:: به تاریخ جمعه 91/10/8 ساعت 11:12 عصر
یکی از استادای خیلی خوب و با احساس، دوران کارشناسی استاد سرابی(حفظه الله) بود، که برای درس ادبیات در خدمتشون بودیم.
یه بار یکی از بچه ها از ایشون خواست یادگاری یا نصیحتی در دفترش بنویسد که استاد اینطوری می نویسد: «مرا که پیرانه سر هنوز راه بجایی نبرده ام، برایم بسی دشوار است که سینه سفید کاغذ را به کلک ناتوان خویش سیاه کنم و برای چشمه سارانی زلال و پاک هم چون تو پندی نویسم........» خداوند متعال همه اساتید و معلمانی را که گردن ما حق دارند، حفظ و عاقبت بخیر نماید.
قبل از شروع متن، استاد شعری می خواند: «یاد باد آن روزگاران یاد باد.....» بعدش می فرماید حالا معنی این بیت رو نمی فهمید بلکه چندی بعد متوجه خواهید شد.....واقعا راست می گفت الان درک می کنیم که چه دورانی بود، پس بگوییم یاد باد آن روزگاران یاد باد....... قدر لحظاتمون رو، قدر در کنار هم بودن، در کنار دوستان و خانواده بودن رو بدونیم که بعدا که نگاهی به گذشته می کنیم حسرت نخوریم، البته دوران دانشجویی با همه شیرینی و تلخی هاش واقعا دوران خوبی بود، از همین جا خدمت همه دوستان و رفقا عرض ارادت نموده و می گم که دلم خیلی براتون تنگ شده، کاش می شد یه بار دیگه زمان به عقب بر می گشت و ........
فیلم این قضیه رو هم میتونید دانلود کنید:
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
استاد سرابی(1)|
:: به تاریخ یکشنبه 91/10/3 ساعت 9:29 صبح
حتماً یادتون هست نمازجمعه ی مشهد که میرفتیم، آیت الله علم الهدی همیشه خطبه رو با این مقدمه شروع میکردن: الحمد لله المتفرّد بالکبریاء، و أشهد أنّه المتوحّد بتدبیر الأرض و السماء. من که اصلاً به عشق همین میرفتم! خیلی متن قشتگیه. تا اونجا که من دیدم، ترکیبیه از چند متن مثل قرآن و زیارت جامعه کبیره و دعای عهد و... (اگه شما اطلاعات بیشتری دارید حتماً ما رو بی نصیب نذارید.) یه روزم دو تا عرب صف جلوی من نشسته بودن، یکیشون انگار به اون یکی در مورد فارسی بودن خطبه یه چیزی گفت، اون یکی بهش جواب داد و به مقدمه ی عربی خطبه اشاره کرد، مثل این که خیلی خوشش اومده بود. :: به تاریخ جمعه 91/8/19 ساعت 3:48 عصر
مهرماه 89 بود و برای تفریح جمع شدیم و کلّهم اجمعین رفتیم «اَخلَمَد»، البته در معیّت حاج آقای فرخنده نژاد و آقا سیّد - که هردو اون موقع از کارمندای دانشکده بودن -. جای شما خالی خوش گذشت و باخاطرات خوشی هم برگشتیم. از خاطرات اون موقع این که: :: به تاریخ چهارشنبه 91/8/17 ساعت 10:7 عصر
أَنا وَضَعْتُ فی الصِّغَرِ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرونِ رَبیعَةَ وَ مُضَرَ، وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعی مِنْ رَسولِ اللَّهِ (ص) بِالْقَرابَةِ الْقَریبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصیصَةِ... من بزرگان عرب رو در کوچکی به خاک نشاندم، من شاخ بزرگان ربیعه و مُضَر رو در هم شکستم، شما میدونید من با پیغمبر(ص) چه رابطه ای داشتم... بشنوید ترجمه و توضیح بخشی از خطبه ی قاصعه و ماجرای درخواست قریش از پیامبر اکرم(ص) برای معجزه رو از زبان استاد عزیز، جناب دکتر علمی، که مربوطه به کلاس نهج البلاغه ی سال 89. خطبه قاصعه - 1 مگابایت پ. ن 1: خطبه ی قاصعه خطبه ی 234 نهج البلاغس که با عبارت «لحمد لله الذی لَبِسَ العزَّ والکبریاء» شروع میشه. :: به تاریخ دوشنبه 91/8/15 ساعت 10:24 صبح
:: به تاریخ شنبه 91/7/22 ساعت 9:20 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |