سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث

محبوب ترینِ مؤمنان نزد خداوند متعال، کسی است که در راه فرمانبری خدا بکوشد، خیرخواه امّت پیامبرش باشد، در عیب هایش بیندیشد و آگاه گردد، خِرد ورزد و عمل کند . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

وبلاگ رضویّون


رفقا در فضای مجازی
وب سایت مذهبی، فرهنگی، آموزشی میثاق
عشق مشعلدار
حقوق جزا و جرم شناسی
رایة الهدی
دارالقرآن الکریم فولادشهر
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
پاسخ به پرسشهای رایانه ای


کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهددرباره ماتماس با ماخبرخوانپیام رسانعناوین وبلاگصفحه اصلی

آقا این شعرو بچه که بودم شنیده بودم، نمیدونم با صدای کی بود، ولی بعضی قسمتاش از اون موقع تو یادم مونده بود، الآن به یه مناسبتی دوباره یادش افتادمو تو اینترنت جستجو کردم تا پیدا شد. بوخونین قشنگه:

ادامه مطلب...

کلیدواژه ها: خاطره(55)|
:: به تاریخ پنج شنبه 92/1/29 ساعت 6:20 عصر

چیزی نمیگم بریم ادامه مطلب...

کلیدواژه ها: خاطره(55)|
:: به تاریخ شنبه 92/1/17 ساعت 10:35 عصر

دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهد

یکی از دوستان دانشمند
شده از حرف بنده نا خرسند

که:«فلانی،تو عالِمی مثلاً
اهل علمی، معلّمی مثلاً

نهی از کسبِ علم،بی ادبی است
کسبِ علم از سفارشات نبی(ص) است

پس بگو با چه حق، چگونه، چه جور
می کنی انتقاد از کنکور؟»

گفتم: ای دوست، حرف توست درست
شک ندارد کسی که حق با توست

نشنیدی که گفته حضرت دوست:
«عمل آدمی به نیّت اوست»؟

داند امروزه، مرد صاحب حِلم
که غرض کسب مدرک است، نه علم

فرق دارند در عمل، بی شک
«اطلبوا العلم» و «اطلبو المدرک»

وانگهی کسب علم و کسب شعور
نیست مختص رتبه در کنکور

ای بسا اهل فهم جان آگاه
که به عمرش ندیده دانشگاه

وی بسا آدم به درد نخور
که مهندس شده است یا دکتر!

خواندن جزوه هایِ بی منبع
هست مصداقِ «علم لاینفع»

ابوالفضل زرویی نصرآباد

به نقل از پرسمانی - لبخند و تلخند

__________

پ. ن. 1: توی هر دانشگاهی که باشی تصمیم با خودته؛ تلاش یا...
پ. ن. 2: توی هر دانشگاهی که باشی ممکنه: تلاش برای مدرک یا...
پ. ن. 3: تصویر، یه یادگاریه از دانشکده، یه تصویر پانوراما. برا دیدن تصویر در اندازه ی اصلی روش کلیک کنید
.


کلیدواژه ها: خاطره(55)| شعر(3)|
:: به تاریخ سه شنبه 91/10/19 ساعت 11:33 عصر

جای همگی خالی دیروز، اربعین، حسینیه ی آقا بودیم. البته بر خلاف دفعه ی قبل که گفتم (اینجا)، موفق شدم برم داخل حسینیه، ولی به دلیل انبوه جمعیت اون ته، یه جا گیرم اومد. آخرای سخنرانی حجة الاسلام رفیعی بود. بعدشم میثم مطیعی با اون صدای گرمش، مثل همیشه روضه و مداحی دلنشینی خوند و عزاداری رو کامل کرد. تو این فکر بودم که این مکان که رسیدن بهش آرزوی خیلیاست، سخنرانش هر قدرم زبردست و مداحش هرچند مطلوب باشه، به هر حال جای سخنرانی حضرت آقا کمه، ولی خب اونم که اصلاً طبق معمولِ برنامه های عزاداری حسینیه، از ابتدا جزء برنامه نبوده، حیف شد؛ حتی نمیشد چهره ی آقا رو از اینجا و با این فاصله دید... تو این فکرا بودم که بر خلاف انتظارم پشت بلندگو اعلام شد: نماز ظهر به امامت رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه ای اقامه میشه... این یعنی امروز لاأقل صدای آقا رو میتونم بشنوم...

و این اولین باری بود که نماز رو پشت سر ایشون اقامه کردم...

با تو هرچیز خوشایند و جهان: زیبــــــایی است
با تو پاییز، قشنگ است و زمستان، خوب است
چقدَر رد شدن از زیر درختان زیبــــاست
چقدَر بر لب این پنجره باران خوب است
عطش توست گوارای وجودم شده است
گاه یک درد، به اندازه درمـان خوب است

با تو اوضاع جهان بی سر و سامان، خوب است...

همین هم غنیمت است


:: به تاریخ جمعه 91/10/15 ساعت 12:36 صبح

9 دی و خاطره ی ما

9 دی 1388 بود و مشهد و راهپیمایی و حرم... و ما پس از این که به همراه استاد عزیز، دکتر محمد صادق علمی، مشت محکمی بر دهان استکبار و دوستان! (مثل یوگی و دوستان!) کوبیدیم، داشتیم از حرم خارج میشدیم که با پیشنهاد استاد مواجه شدیم؛ پس از نظر خواهی مختصر، جاتون خالی همگی مهمون استاد یه شیر کاکائو تو اون هوای سرد نوش جان کردیم. نوش جان!!!

پ. ن: البته نمیدونم این مسعود که علاقه به شیر کاکائو نداره بالأخره چی خورد!


کلیدواژه ها: خاطره(55)|
:: به تاریخ جمعه 91/10/8 ساعت 11:12 عصر

یکی از استادای خیلی خوب و با احساس، دوران کارشناسی استاد سرابی(حفظه الله) بود، که برای درس ادبیات در خدمتشون بودیم.

  

استاد سرابی

یه بار یکی از بچه ها از ایشون خواست یادگاری یا نصیحتی در دفترش بنویسد که استاد اینطوری می نویسد:

«مرا که پیرانه سر هنوز راه بجایی نبرده ام، برایم بسی دشوار است که سینه سفید کاغذ را به کلک ناتوان خویش سیاه کنم و برای چشمه سارانی زلال و پاک هم چون تو پندی نویسم........»

خداوند متعال همه اساتید و معلمانی را که گردن ما حق دارند، حفظ و عاقبت بخیر نماید.

 

قبل از شروع متن، استاد شعری می خواند: «یاد باد آن روزگاران یاد باد.....» بعدش می فرماید حالا معنی این بیت رو نمی فهمید بلکه چندی بعد متوجه خواهید شد.....واقعا راست می گفت الان درک می کنیم که چه دورانی بود، پس بگوییم یاد باد آن روزگاران یاد باد.......

قدر لحظاتمون رو، قدر در کنار هم بودن، در کنار دوستان و خانواده بودن رو بدونیم که بعدا که نگاهی به گذشته می کنیم حسرت نخوریم، البته دوران دانشجویی با همه شیرینی و تلخی هاش واقعا دوران خوبی بود، از همین جا خدمت همه دوستان و رفقا عرض ارادت نموده و می گم که دلم خیلی براتون تنگ شده، کاش می شد یه بار دیگه زمان به عقب بر می گشت و ........

 

 

 

فیلم این قضیه رو هم میتونید دانلود کنید:

http://wdl.persiangig.com/pages/download/?dl=http://ahmadms.persiangig.com/audio/%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%a7%d8%af%20%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d8%a8%db%8c.3gp

 

 


:: به تاریخ یکشنبه 91/10/3 ساعت 9:29 صبح

حتماً یادتون هست نمازجمعه ی مشهد که میرفتیم، آیت الله علم الهدی همیشه خطبه رو با این مقدمه شرنماز جمعه مشهدوع میکردن:

الحمد لله المتفرّد بالکبریاء، و أشهد أنّه المتوحّد بتدبیر الأرض و السماء.
و أشهد أنّ محمدٍ المبعوث رحمةٌ للوراء، اکمل الاُمناء، و افضل السفراء، و خاتم الانبیاء.
و أشهد أنّ أمیرالمؤمنین علیّ بن أبی طالب و أولاده المعصومین هم المهجة البیضاء، و مُنقِذ البشر من الضلالة و العمی.
اللّهم بلّغ مولانا صاحب الزمان، صلوات الله علیه عن جمیع المؤمنین و المؤمنات فی مشارق الارض و مغاربها، سهلها و جبلها و بَرّها و بحرها - حیّهم و میّتهم - و عنّا و عن والدینا من الصلوات و التحیّات زنة عرش الله و مداد کلماته و منتها رضاه و عدد ما أحصاه کتابه، و أحاط به علمه. اللّهم إنّا نُجَدّد له فی هذا الیوم و فی کل یومٍ عهدًا و عقدًا و بیعة له فی رقابنا. اللّهم کما شرّفتنا بهذا التشریف، و فضّلتنا بهذه الفضیلة، و خصصتَنا بهذه النّعمة، فَصَلّ علی مولانا و سیّدنا صاحب الزمان، و اجعلْنا من انصاره و اعوانه و الذّابّین عنه و المستشهدین بین یدیه - طائعین غیر مکرهین، فی الصفّ الذی نعتَّ أهله فی کتابک و قلت صفًّا کأنهم بنیانٌ مرصوص - علی طاعتک و طاعة رسولک و آله علیهم السلام. اللّهم هذه بیعة له فی أعناقنا إلی یوم القیامة.
عبادَ الله! أوصیکم و أوصی نفسی بتقوی الله...

من که اصلاً به عشق همین میرفتم! خیلی متن قشتگیه. تا اونجا که من دیدم، ترکیبیه از چند متن مثل قرآن و زیارت جامعه کبیره و دعای عهد و... (اگه شما اطلاعات بیشتری دارید حتماً ما رو بی نصیب نذارید.) یه روزم دو تا عرب صف جلوی من نشسته بودن، یکیشون انگار به اون یکی در مورد فارسی بودن خطبه یه چیزی گفت، اون یکی بهش جواب داد و به مقدمه ی عربی خطبه اشاره کرد، مثل این که خیلی خوشش اومده بود.
خلاصه اینم خاطره ی ماندگاریه از روزهای حرم. یادش به خیر - احمد حتماً یادشه - مجتبی هم سعی میکرد با لحن آیت الله علم الهدی تکرار کنه: الحمد لله المتفرّد بالکبریاء...


:: به تاریخ جمعه 91/8/19 ساعت 3:48 عصر

مهرماه 89 بود و برای تفریح جمع شدیم و کلّهم اجمعین رفتیم «اَخلَمَد»، البته در معیّت حاج آقای فرخنده نژاد و آقا سیّد - که هردو اون موقع از کارمندای دانشکده بودن -. جای شما خالی خوش گذشت و باخاطرات خوشی هم برگشتیم. از خاطرات اون موقع این که:
شب که برگشتیم طبق معمول با حسین تصمیم گرفتیم یه چیزی از خودمون تولید کنیم بدیم ملت حالشو ببرن! گفتیم بشینیم یه گزارشک تصویری بنویسیم. نصفه شب بود البته... مینوشتیم و میخندیدیم نصفه شبی. از جمله عکسای انتخابی - که در کل 8 تا بود - همین تصویر بالاس! اینو گذاشتیم و دور کلّه ی آقا سیّدم که در حال میل فرمودن غذا هستن یه دایره ی قرمز کشیدیم. زیر عکسم نوشتیم: «خوش میگذره!» فرداشم رفتیم چسبوندیمش تو برد. بعد از ساعت یا شایدم دقایقی که ملت اومدن و خوندن و البته حالشم بردن، آقای مظاهری اومدن و با اشاره به این عکس توصیه کردن مطلبو برداریم. ما هم البت کمی دلخور شدیم از این برخورد ولی بالأخره برداشتیمش...
چیزی که توی این رفتار به نظرم جالب و ستودنی اومد حمایت آقای مظاهری از همکارش بود؛ وقتی دید ممکنه با این تصویر، آقا سیّد کمی - به اصطلاح ما - «مورد عنایت» قرار بگیره واکنش نشون داد و ازش جلوگیری کرد.
این خاطره همیشه یادم میمونه...


کلیدواژه ها: خاطره(55)| نکته(20)|
:: به تاریخ چهارشنبه 91/8/17 ساعت 10:7 عصر

جناب دکتر محمد صادق علمی

أَنا وَضَعْتُ فی الصِّغَرِ بِکَلاکِلِ الْعَرَبِ، وَ کَسَرْتُ نَواجِمَ قُرونِ رَبیعَةَ وَ مُضَرَ، وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعی مِنْ رَسولِ اللَّهِ (ص) بِالْقَرابَةِ الْقَریبَةِ وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصیصَةِ...‏

من بزرگان عرب رو در کوچکی به خاک نشاندم، من شاخ بزرگان ربیعه و مُضَر رو در هم شکستم، شما میدونید من با پیغمبر(ص) چه رابطه ای داشتم...

بشنوید ترجمه و توضیح بخشی از خطبه ی قاصعه و ماجرای درخواست قریش از پیامبر اکرم(ص) برای معجزه رو از زبان استاد عزیز، جناب دکتر علمی، که مربوطه به کلاس نهج البلاغه ی سال 89.
یادم نمیره اشکهای استاد رو موقع خوندن عبارات حضرت امیر.

خطبه قاصعه - 1 مگابایت

پ. ن 1: خطبه ی قاصعه خطبه ی 234 نهج البلاغس که با عبارت «لحمد لله الذی لَبِسَ العزَّ والکبریاء» شروع میشه.
پ. ن 2: عکس مربوط به این کلاس نیست.


:: به تاریخ دوشنبه 91/8/15 ساعت 10:24 صبح

خیال کن که غزالم


کلیدواژه ها: خاطره(55)| عکس(27)|
:: به تاریخ شنبه 91/7/22 ساعت 9:20 عصر
<   1   2   3   4   5   >>   >  
رفقا [دات] آی آر
رفقا دات آی آر

امام علی علیه السلام: در گمراهی فرد همین بس که مردم را به چیزی امر کند که خود آن را به جا نمی آورد و از چیزی باز دارد که خود آن را ترک نمی کند.

«رفقا» وبلاگی است دوستانه، برای دور هم نگه داشتن دوستان صمیمیِ قدیمی. باشد که یکدیگر را «تا بهشت» همراهی کنیم... ان شاء الله.

تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

اسلام کوئست

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
موسیقی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز 223 بار
بازدید دیروز 69 بار
مجموع بازدیدها 1658784 بار

تعداد مطالب وبلاگ 300 تا