کلیدواژه ها:
عکس(27)|
:: به تاریخ چهارشنبه 90/7/20 ساعت 8:10 صبح
حتماً قرار شاه و گـــــدا هست یادتان یادش به خیر شبای حرم... جای همیشگی قرارمون با رفقا، کنار آب خوری روبروی باب الجواد (علیه السلام)؛ هروقت می رفتیم حرم وارد که می شدیم: «بچه ها التماس دعا... قرارمون جای همیشگی...» :: به تاریخ سه شنبه 90/7/19 ساعت 3:7 عصر
دیروز به مجتبی پیامک دادم که «ارشد چه کار کردی؟». قبلا بهم گفته بود رتبش حدود 230 شده، تو کنکور الهیات و معارف اسلامی. ساعت 20:46 گوشیم زنگ خورد... گوشی رو که نگاه کردم دیدم نوشته «مجتبی»... با خوشحالی برداشتم و مثل همیشه که با هم سلام و احوال پرسی می کردیم بهش با گرمی سلام دادم... اما... اما یه صدای دیگه پشت گوشی بود. فکر کردم حتما گوشیش رو واگذار کرده! صدا بعد از جواب سلام پرسید: «شما؟» گفتم: «با آقا مجتبی کار دارم.» اسمم رو پرسید، گفتم. گفت: «آقای مزرعی! شما چند وقته که با ایشون تماس نگرفتید؟» گفتم: «خیلی وقته.» گفت: «مجتبی تصادف کرده الآن بیمارستانه.» بعد حرفشو عوض کرد: «عمرشو داده به شما. دیروز چهلمش بود.» :: به تاریخ شنبه 90/6/12 ساعت 3:24 عصر
انگار همین دیروز بود که رفته بودم مشهد برای ثبت نام دانشگاه. حس غریبی داشتم. یادم میاد اون روز حدود ساعت 12 رسیدم دانشکده و رفتم پیش استاد گرایلی1 تا ثبت نام کنم. بعد از ثبت نام هم به اتفاق بابا و "محمد ظاهر2" رفتیم خوابگاه رازی و بعدشم چهار سال خاطره از دیروز تا امروز... پا نوشت: _______________________ :: به تاریخ چهارشنبه 90/6/2 ساعت 5:0 عصر
کلیدواژه ها:
خداوند(13)|
عکس(27)|
:: به تاریخ شنبه 90/5/15 ساعت 12:52 صبح
:: به تاریخ یکشنبه 90/4/12 ساعت 8:1 عصر
امروز یه کارت دعوت جالب برامون رسید. گفتم شاید برای شما هم جالب باشه! تا بعد
کلیدواژه ها:
عکس(27)|
:: به تاریخ جمعه 90/4/10 ساعت 10:23 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |