یکی از استادای خیلی خوب و با احساس، دوران کارشناسی استاد سرابی(حفظه الله) بود، که برای درس ادبیات در خدمتشون بودیم.
یه بار یکی از بچه ها از ایشون خواست یادگاری یا نصیحتی در دفترش بنویسد که استاد اینطوری می نویسد: «مرا که پیرانه سر هنوز راه بجایی نبرده ام، برایم بسی دشوار است که سینه سفید کاغذ را به کلک ناتوان خویش سیاه کنم و برای چشمه سارانی زلال و پاک هم چون تو پندی نویسم........» خداوند متعال همه اساتید و معلمانی را که گردن ما حق دارند، حفظ و عاقبت بخیر نماید.
قبل از شروع متن، استاد شعری می خواند: «یاد باد آن روزگاران یاد باد.....» بعدش می فرماید حالا معنی این بیت رو نمی فهمید بلکه چندی بعد متوجه خواهید شد.....واقعا راست می گفت الان درک می کنیم که چه دورانی بود، پس بگوییم یاد باد آن روزگاران یاد باد....... قدر لحظاتمون رو، قدر در کنار هم بودن، در کنار دوستان و خانواده بودن رو بدونیم که بعدا که نگاهی به گذشته می کنیم حسرت نخوریم، البته دوران دانشجویی با همه شیرینی و تلخی هاش واقعا دوران خوبی بود، از همین جا خدمت همه دوستان و رفقا عرض ارادت نموده و می گم که دلم خیلی براتون تنگ شده، کاش می شد یه بار دیگه زمان به عقب بر می گشت و ........
فیلم این قضیه رو هم میتونید دانلود کنید:
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
استاد سرابی(1)|
:: به تاریخ یکشنبه 91/10/3 ساعت 9:29 صبح
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |