سلام دوستای خوب و عزیزم. دلم برای تک تکتون تنگ شده، از دم. احمد آقاهم مارو شرمنده کردن «قوربان الوم اونا». ای آقا خودوم اینجا دلوم در پیش دلدار .... درس آدمو از همه چی میندازه اما....دلم خوش است که نامم کبوتر حرم است. بگذریم احمد جان. به قول اینا من تی قوربان. لامصب صدها زبون زنده دنیا رو یاد گرفتمیم الا لری که دست دکتر اکبری رو می بوسه اگه وخت داشته باشن....راسی تعطیلات پایان ترم قراره با هم اتاقیام بریم شکار نهنگ، میگن خزر نهنگ نداره ولی غورباقه که داره. حورو پریم که تو کارما نیست و کلا حلالم نیست.به نطرم چون حلال نیستن و منفعت ندارن اینجا مث مور و ملخ زیاد شدن. اینو از من نشنیده بگیرین من پاک پاکم ولی «این قسمتو آروم تر بخونین» میگن هرچی جنس مرغوب تر باشه نایاب تره.بگذریم.خلاصه هنوز زندم وشما عزیزا رو که می بینم جدا خوشحال میشم. دوستون دارم. جنستون جور و منقلتون برا. یا حق.

ورزش زورخانه ورزش باستانی ایران زمین هست

ما افتخار اینو داریم که یکی از شیوخ عزیز آقا مصطفی گل گلاب

توی این رشته بودن و الانم نمی دونم ادامه میدن

یا اینکه همونطور که به وبلاگ کم لطف شده و سر نمی زنه، زورخونه هم.....

چه کنه بنده خدا درس و زن و زندگی و ...... . حالا بماند.

چند روز پیش داشتم کلیپی نگاه میکردم که اسمش بود زورخونه جبهه

یاد مصطفی جون افتادم آخه ما هم یه بار باهاش رفتیم زورخونه......

واقعا که باید تعدادش رو زیاد کنن، آقا این تکواندو و کنگ فو و .... چیه،

بیاین برین زورخونه ببین اونجا چه میکنن...........

با تعریف نمیشه باید دید با همه باشگاهها فرق میکنه.....

پهلوون میسازن.... (یا رب العالمین به دادم برس یادم نبود چند تا از شیوخ از جمله

مدیر تکواندو کاره ......خدایا پناه بر تو میبرم. من که چیزی بلد نیستم... نریزن سرم)

بنابراین ورزش در تمام رشته ها خوبه ولی زورخونه چیز دیگه ایه..... اره داداش

کلیپ مذکور رو میتونین از اینجا  دانلود کنین

محمد رضا آخرش من یاد نگرفتم چی جوری میتونم  کلیب تو وبلاگ بذارم؟

با سلام و احترام حضور همه دوستان عزیز.
جاتون خالی دیروز یک سری رفتم قم. جاتون خیلی خالی بود. قبل از رفتن پیگیر شدیم دیدیم هیچ کدوم از شیخا قم نیستند اما قبل از رفتن به داخل حرم یک نفر زد پشت شونم برگشتم دیدم به به. آقا مهدی الوانی عزیزه. نه تنها دانشجوی دکتری بود بلکه دروس حوزه را هم همه را خونده بود. خلاصه به همه شما دوستان سلام رسوند.خلاصه دیدار اتفاقی قشنگی بود.انشالله قسمت بشه با هم بریم زیارت.

چندنکته را خدمت شما شیخای عزیز بگم:
*خیلی خوشحال شدم از اینکه بچه ها دارن تو وبلاگ مشارکت بیشتری میکنند و وقت میذارن. به خصوص جمشید و سیدصادق. خداوکیلی بیشتر سربزنید و مطلب بذارید.
*بنده حدود دو ماه نیستم(البته منظورم اینه پست و نظر نمیذارم که البته همونام که میذاشتم به درد نمیخوره همش هدف عرض ارادت به دوستانه).اگر احیانا مخاطبان وبلاگ امری داشتند فقط از طریق ایمیل اون هم فقط سوال خاصی داشتند امکان جواب دادن هست اون هم به ندرت.(به جز اموری که از مدیر و شیخا میرسه)
*همین الان اگر از شیخا کسی بابا شد و یا ازدواج کرد و یا استخدام شد صمیمانه تبریک میگم. انشالله آزمون امسال را هم خوب بدید.فقط خداوکیلی برا منم دعا کنید.البته به وبلاگ گاهی سر میزنم از مطالب دوستان استفاده کنم. البته اگر امکانش بود.
*تو این دو ماه که نیستم : من کنت خلیله فهذا مدیر خلیله.
با آرزوی موفقیت
التماس دعا 
برای شیخا: 

سه برادر نزد امیرالمومنین علیه السلام آمدند و گفتند می خواهیم این مرد را که پدرمان را کشته قصاص کنید. امیرالمومنین علیه السلام به آن مرد فرمودند: چرا او را کشتی؟ آن مرد عرض کرد: من چوپان شتر و بز و ... هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد، پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من همان سنگ را برداشتم و با آن به پدرشان ضربه زدم و او مرد. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: بر تو حد را اجرا می کنم. آن مرد گفت: سه روز به من مهلت دهید. پدرم مرده و برای من و برادر کوچکم گنجی بجا گذاشته پس اگر مرا بکشید آن گنج تباه میشود، و به این ترتیب برادرم هم بعد از من تباه میشود. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند: چه کسی ضمانت تو را می کند؟ مرد به مردم نگاه کرد و گفت این مرد .
امیرالمومنین (ع) فرمودند: ای ابوذر آیا این مرد را ضمانت میکنی؟ ابوذر عرض کرد: بله. امیرالمومنین علیه السلام فرمود: تو او را نمی شناسی و اگر فرار کند حد را بر تو اجرا میکنم! ابوذر عرض کرد: من ضمانتش می کنم یا امیرالمومنین. آن مرد رفت . و سپری شد روز اول و دوم و سوم ... و همه مردم نگران اباذر بودند که بر او حد اجرا نشود... اندکی قبل از اذان مغرب آن مرد آمد. و در حالیکه خیلی خسته بود ،بین دستان امیرالمومنین (ع) قرار گرفت و عرض کرد: گنج را به برادرم دادم و اکنون زیر دستانت هستم تا بر من حد را جاری کنی. امیرالمومنین علیه السلام فرمودند:چه چیزی باعث شد برگردی درحالیکه میتوانستی فرار کنی؟

شهادتشان تسلیت
التماس دعا به خصوص از دوستان مشهدی

تماعی > رفاه و آسیب های اجتماعی

جمشید جان من یکی دربست در خدمت تو هستم دمت گرم با این تایید محکم و سنگینت آره والا من هم مشکل ریزنمرات دانشتم خودم رفتم مشهد گرفتم زمانی که برای جشن رفته بودیم ولی که که باور کند و قبول کند !!!!!

این مطلب نظری هست که جنب آقای مصطفی رزازاده برای مطلب من گذاشت.

سلام. ما گفتیم سرو کلمون پیدا نشه وقتی صاحب تفسیر گران مایه ای چیزی شدیم اون وقت مدیر دفترمون از طرف ما یه نطری چیزی بذاره آقا ما تو همین فکر بودیم که یه مسئله ای مثل صادق برامون پیش اومد یارو گفت غیر انتفایی خوندی ؟ پس چرا سیستم چیزی پیدا نمی کنه گفتیم حالا بیا و درستش کن ما در چه خیال و فلک در چه خیال است. خلاصه دیدیم مدرکمون اون جور شد و تفسیرم که ننوشتیم گفتیم بریم تو وبلاگ و خودی نشون بدیم آخه میدونین که هرکی چی دهل تو خالی تر باشه سروصداش بیشتره...بنده رسما با آقای اکبری همدلی کرده از صمیم قلب به ایشان می گم عیب نداره ای چیا چی نی...(مصطفی)

درود بر سید سید صادق اکبری، صلوات خدا بر او و خاندانش، باور کنین همه گفته های ایشان رو من یکی تأیید می کنم و إن شاالله خدا به ایشون یه دختر خوشگل واسه ازدواج نصیبش کند حداقل به قول خودش قدرشو بیشتر میدونه، بله مایه تأسف است که دانشکده های ما تو سیستم وزارت علوم وجود ندارد من یکی که پیش بچه های دانشگامون ضایع و شرمنده شدم، حالا جالب اینجاست که مسئول تحصیلات تکمیلی دانشگامون میگه حتی به اون دانشکده نامه دادیم ولی تأییدیه تحصیلی شما رو ندادن، به دانشکده زنگ میزنم اونا میگن نامه اومده ولی کسی نیست بفرسته م، میگه باید خودتون برین از تهران بگیرین، خدا ازشون نگذره، واقعا دیگه نمیدونم چه کار کنم