در روزگار قدیم، پادشاهی سنگ بزرگی را که در یک جاده اصلی قرار داد. سپس در گوشه‌ای قایم شد تا ببیند چه کسی آن را از جلوی مسیر بر می‌دارد. برخی از بازرگانان ثروتمند با کالسکه‌های خود به کنار سنگ رسیدند، آن را دور زدند و به راه خود ادامه دادند. بسیاری از آن‌ها نیز به شاه بد و بیراه گفتند که چرا دستور نداده جاده را باز کنند. امّا هیچیک از آنان کاری به سنگ نداشتند. سپس یک مرد روستایی با بار سبزیجات به نزدیک سنگ رسید. بارش را زمین گذاشت و شانه‌اش را زیر سنگ قرار داد و سعی کرد که سنگ را به کنار جاده هل دهد. او بعد از زور زدن‌ها و عرق ریختن‌های زیاد بالاخره موفق شد. هنگامی که سراغ بار سبزیجاتش رفت تا آن‌ها را بر دوش بگیرد و به راهش ادامه دهد متوجه شد کیسه‌ای زیر آن سنگ در زمین فرو رفته است. کیسه را باز کرد پر از سکه‌های طلا بود و یادداشتی از جانب شاه که این سکه‌ها مال کسی است که سنگ را از جاده کنار بزند. آن مرد روستایی چیزی را می‌دانست که بسیاری از ما نمی‌دانیم! هر مانعی، فرصتی است تا وضعیت‌مان را بهبود بخشیم. 

با سلام و تحیت .بحمدالله و المنّه کتاب «آموزش قرآن در سیره نبوی» در بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی به چاپ رسید. دوستان این کتاب را مطالعه بفرمایید واقعا کتاب جالب و علمی است و حقایقی ناب در مورد قرآن کریم را بر ما روشن می کند. برای استاد رجبی آرزوی طول عمر با عزت و سلامتی دارم.

علاقه مندان در داخل ایران میتوانند با واریز مبلغ هر عنوان کتاب به حساب جاری 0100104899006 نزد بانک صادرات شعبه میدان طبرسی مشهد (کد 290) و ارسال اصل فیش به نشانی بنیاد پژوهشهای اسلامی، کتاب یا کتابهای مورد نظر را درخواست کنند تا به نشانی آنها ارسال شود.

سلام و ادب(و به قول مدیرمون سلام و تربیت). نکته ای عرفانی از جوانی دیدم بسیار برایم آموزنده بود و جالب. درسی مهم به من در زندگیم داد.نه ادعای مذهب دارد و نه.... فقط وجودی با صفا و مومن به درگاه خدا و اخلاقی خوش و با صفادارد.

اول بشنویم از عرفا:یکی از هدیه های انسان برای آخرت خود که از این جهان به ارث می برد کظم غیظ می باشد.آیات قرآن نیز تأکید بسیاری بر کنترل عصبانیت دارد.کظم غیظ یعنی عصبانی نشدن، خشم نکردن برای سالک الی الله یک امر ضروری است. مسأله غضب برای سالک خطرناک است.یکی از عارفان به مقاماتی رسیده است به دلیل صبر در مقابل ناملایمات بوده است.سعی کنیم همدیگر را عصبانی نکنیم.(کتاب پندهای آسمانی صفحه 76)

دوم بشنویم از درس امروز: خودم که درس قرآن و معارف میگم بر اعصابم تسلط کامل ندارم. گاهی زود عصبانی میشم و ز این امر عرفانی و الهی بسیار عقب هستم. امروز کلاس زبان بودم. بچه های کلاس زبانمون خیلی باصفا و صمیمی هستند و در رأس اونها آقا سعید گل. بسیار باصفا و خوشرو و با محبت.
بعد از کلاس دیدم پیامی رو گوشیم اومده که سعید هستم مزاحم وقتتون که نیستم. گفتم بفرمایید. یعنی سعید چه کارمهمی داره؟ یعنی برای کلاس مشکلی پیش اومده. اما وقتی سعید قضیه را بهم گفت درس مهمی به من در زندگی داد. خیلی تحت تأثیر پیامش قرار گرفتم. میخواستم معذرت خواهی بکنم که جلوی شما زود عصبانی شدم  و با همکلاسی تند صحبت کردم. راستش یکباره از کوره در رفتم.من اصلا اهل عصبانی شدن نیستم و به خاطر یک مشکلی حواسم نبود از کوره در رفتم. باور کنید من که کنار سعید نشسته بودم اصلا عصبانیت ایشون را متوجه نشدم. اصلا نفهمیدم ایشون عصبانی شده. از بس ایشون خوشروست.
با خودم  گفتم خوشا به حال این جوون پاک و باصفا که مهم ترین امر دینی یعنی عصبانی نشدن را در وجود خود نهادینه کرده است. چقدر این امر برای یک جوان باید مهم باشد که.......خوشا به حال چنین جوانانی که عرفان الهی در وجودشان نهادینه شده است. خدایا من را همنشین دائمی چنین دوستانی قرار بده.

پی نوشت: قصد جسارت نداشتم. این پست را برای خودم و تشکر از آقا سعید نوشتم. چون من تا به حال عصبانیت مدیر وبلاگ و ابوالفضل و ....(یعنی بقیه شیخا) را ندیدم. اگر هم بوده همش از روی شوخی بوده. خدایا دوستان من را برایم حفظ کن.

یا علی ابن موسی الرضا(ع) کی این ندا را از حرم با صفایت درباره دوست عزیزمون می شنویم؟.....

قلبی شکست و دروبرش را خدا گرفت*نقاره می زنند مریضی شفا گرفت 

- با تمام وجود گناه کردیم نه نعمت هایش را از ما گرفت و نه گناه ما را فاش کرد اگر اطاعتش می کردیم چی میشد؟

- روزی اهل روستایی تصمیم گرفتند که برای بارش باران دعا کنند در روز مقرر همه گرد هم آمدند و فقط یک پسر بچه همراه خود چتر آورده بود این یعنی ایمان...

- مرگ از زندگی پرسید: چرا من تلخم و تو شیرین؟ زندگی در پاسخ گفت: چون من دروغم و تو حقیقت.

- وقتی با انگشت به طرف کسی اشاره میکنی که مسخره اش کنی یادت باشه که سه تا از انگشت هایت به طرف خودت است

-  نهی از منکر مانند بیدار کردن یک راننده در حال چرت زدن است و امر به معروف آدرس دادن به انسان گم شده و بی آدرس است.

- بدا به حال کسی که کنتور عمرش رقم بالایی را نشان می دهد ولی کنتور عملش صفر است.

سلام دوستان. چند روز پیش داشتم از دانشگاه میرفتم خونه سوار مینی بوس شدم.کنارم یک جوون خوش تیپ ژیگول میگول نشسته بود. از اون تیپ هاااااا. شلواری و عینکی و مدل مویی و خلاصه یک جوان به ظاهر اروپا نشین.از توکیفم یک کتابی در آوردم مطالعه کنم(پندهای پدران به فرزندان از استاد محمد راجی قمی. این کتاب معرکست از حضرت آدم ع تا تمامی پادشاهان و حکما و شعرا را آورده و نصایح اون ها به فرزنداشون را نوشته ، کتاب تو بازار فک نکنم باشه اما تو کتابخونه ها هست)خلاصه یه پنج دقیقه ای خوندم بعد اون آقا بهم گفت ببخشید یه سوال ازتون داشتم.بفرمایید:اسم این کتاب چیه؟اسم کتاب گفتم. گفت: تو این پنج دقیقه صفحاتی را که میخوندید خوندم خیلی خوشم اومد. خیلی روون نوشته. از امام علی هم یه چیزایی داره؟. گفتم بله از اماما هم داره. دیدم نه بابا طرف از اون آدمای درست حسابیه.گفت میشه خواهش کنم برام سراغ بگیرید میخوام این کتاب را تهیه کنم؟آخه من عقیدم اینه آدم باید از اماماش و حرفاشون  اطلاعات داشته باشه. همینا به دردش میخوره. ما باید تو جمع که میشینیم یه حرفی از امامامون برا گفتن داشته باشیم. من کف کردنم شروع شد. فقط گوش می دادم.بعد گفتم ببرید خونه مطالعه کنید بعد ازتون میگیرم. گفت نه اگر آدم عاشقه چیزی باشه باید اون چیز از خودش باشه نه از مردم. من صدهزار تومن فقط سی دی روضه برای ایام محرم برا خودم خریدم.

دیگر نصایح دل نشین این جوون با صفا:ما هر چی تو زندگیمون داریم از این ائمه عزیز داریم.میگفت برای این جوون هایی که میگن این اماما برای عرب ها بودن متأسفم اینا دم از زرتشتی بودن میزنن اما فکرشون خام و نپختست.اشتباه میکنن. میگفت من تا حالا دو بار کربلا رفتم. هیچ جای دنیا را مثل کربلا ندیدم. خلاصه چنددقیقه ای برام حرف زد کلی حال کردم.باور کنید گفتم سجاد خاک تو سرت کنن این همه اسم قرآن و الهیات را یدک میکشی اگر یکم شعور و معرفت اندازه این جوون داشتی الان همه چیزت حل بود.بنده خدا خودشم میگفت هر کس تیپم را میبینه فکر میکنه من ضد دینم اما.....
خلاصه مهم تر از همه این که کرایه ما را هم حساب کردو...(بقیش را شیخا و دوستان میدونن نیازی به گفتن نیست.) وشمارش داد و گفت من تو فلان لباس فروشی کار میکنم ..... وقتی پیاده شدیم بهم گفت میتونید شبای جمعه بیاید گلستان شهدای اصفهان فلان هیئت مذهبی مراسم داره اونجا در خدمتیم(با خودم گفتم این بنده خدا نمیدونه من زیاد آبم با هیئت های امروزی تو یه جوب نمیره)

با خود گفتم : ان الله علیم بذات الصدور.

زمان: سال 1386، مکان: دم در دانشکده؛ آخر ترم یک بود و بچه ها داشتن میرفتن خونه. چند نفر از خیابون داشتن رد می شدن یا رد شده بودن صداشون کردم که برگردین با هم عکس بگیریم... البته اونموقع هنوز امکانات خیلی نبود؛ با دوربینای رایج اونموقع که توش فیلم 36تایی مینداختیم گرفتیمش، بعداً اسکنش کردم.

عجب...

پ. ن: خودتون میدونید؛ دیگه نگم کلیک کنید!

شب هجر است و دارم بر فلک دست دعا ‌امشب

به غیر از مرگ حیرانم چه خواهماز خدا امشب

هاتف اصفهانی

شنیدم برادر نجفی به هوش آمده بسیار خوشحال شدم، انشاالله خداوند متعال بهبودی کامل عنایت فرماید....

دوستان عزیز راستش را بخواهید وقتی اتفاقی از این قبیل را می بینم یاد بعضی چیزا می افتم؛ یاداینکه در ید قدرت خداییم، روزگار می گذرانیم، در نعمات الهی غوطه وریم، جسممان ناقص و بیمار نیستیم، نفس می کشیم و..... بشمار .....ولی شکر نعمتت هایش را بدرستی بجا نمی آوریم..... آری گهگداری شکر می کنیم ولی....ان الانسان لربه لکنود...

از چه می نالیم، غرق مادیات و دنیا شده ایم، یادمان رفته برای چه خلق شده ایم، فقط قسمت خالی لیوان زندگی را می بینیم و به درگاهش شکوه می کنیم..... شاید یادمان رفته خداوند در قرآن می فرماید که اگر اراده کند می تواند شما را برداشته و قوم دیگری جایگزین نماید، ولی..... خدایا چقدر صبوری، چقدر مهربانی، چقدربا گذشتی، چقدر........باور کنید با این همه گناه مستحق این هستیم که هر لحظه بر ما عذاب ببارد، با این همه عهدشکنی ها هرکه بود تا بحال هزار بار عقوبتمان کرده بود، اما تو ای خدا...... پروردگارا، معبودا، ای خدا ببخش مارا ، بار دیگر قبولمان کن و هدایتمان نما.....

دوستان بیایید زبانا و قلبا و مخصوصا عملا شکرش را بجا بیاوریم، همین حالا چشمانت را ببند و از ته قلب بگو«الحمدلله رب العالمین» . چه عقیده خوبیست اعتقاد به بداء(قابل تغییر بودن قضا و قدر غیر حتمی) همین را خدا قرار داده تا بیشتر با او سخن گوییم و پی در پی نیازها و دردهایمان را بسویش بریم ولی ما.....

آخر بی وفایی ما به اینجا ختم نمی شود، علاوه بر اینکه هرروز خدا را از خود می رنجانیم، قلب نازنین حجت برحقش که پشت پرده غیبت منتظر بازگشت ماست را هم آزرده خاطر می سازیم.... چه اشکها که برای گناهان ما می ریزد ..... دیگر قلمم توان نوشتن ندارد......

خدایا ببخش، آقاجان مهدی زهرا ببخش.... سعی می کنیم من بعد در ابتدای هر کاری بیاندیشیم تا هر آنچه مورد رضایت شما نیست ترک نماییم..... الهی بر تو پناه می بریم از شر نفس و از شر شیاطین جن و انس و بر تو پناه می بریماز حوادث و فقر و هر آنچه سبب دوریمان از تو گردد..... الهی درد بده دوا بده، صبر در مشکلات بده.....

خود بنده حقیر بیشتر از همه شما نیازمند هستم.... بیایید قدری بیشتر مواظب خودمان باشیم، شکر خدا را بجا آوریم، همدیگر را دعا کنیم بویژه برای تعجیل در فرج آقا امام زمان، برای شفای بیماران و عاقبت بخیری....

دوستان عزیز سعی کنیم به بحث بداء که در بین مطالب اشاره شد بیشتر اهمیت دهیم و جهت سلامتی و در امان ماندن از آنچه مانع پیمدن سیر الی الله است زیاد دعا کنیم و صدقه بدهیم. در مفاتیح نیز نمازی تحت عنوان نماز هر ماه نو قمری در این زمینه توصیه شده است.

خداوند متعال انشاالله همه بیماران بویژه آقای نجفی را شفا عنایت فرماید و ما را که بیماری روحی داریم و پر از رذایلم شفا نموده و فضایل جایگزین نماید.

دعای پایانی: خدایا از مرگهای بصورت ناگهانی به تو پناه می بریم، خدایا مرگ ما را شهادت در راه خود در رکاب امام زمان مقرر فرما.

ببخشید پر حرفی کردم. دعا کنید عامل باشیم بویژه بنده عاصی