با عرض سلام خدمت شیخا یادمه یه روز صبح بعد از نماز اومدیم بخوابیم، صادق اکبری خیلی گیر داده بود و نمیگذاشت بخوابیم و سروصدا میکرد و خلاصه... شیخا تصمیم گرفتن که براش جشن پتو بگیریم، پریدیم سرش، پتو هم انداختیم و... ولی من خیلی با عصبانیت زدم خیلی، بقیه هم میزدن ولی من بیشتر حالا میخام بگم صادق جان حلالم کن به امید دیدار