دوست عزیزمان مجتبی رودی..... چه خاطراتی با او داشیم.... چه زود گذشت.... هنوز هم باورمان نمی شود..... چقدر این دنیا بی وفاست... پس چرا هنوز غافلیم؟؟؟؟ آیا آماده ایم؟؟؟ حتی لفظ مرگ و سکراتش لرزه بر اندام می زند... تنها امیدمان رحمت خدا و شفاعت اولیایش هست... . در روز شهادت امام جواد فاتحه ای هم برای این رفیق عزیزمان بخوانیم
یادمون نره ما هم اجلی داریم که روزی خواهد رسید که زمانش را نمی دانیم.... ای کاش آن موقع با روی سفید به دیدار حق برویم و یا لااقل کاری کنیم که مورد شفاعت شفیعان قرار گیریم ان شاالله.
کلیدواژه ها:
برای مجتبی(4)|
رودی(1)|
:: به تاریخ سه شنبه 91/7/25 ساعت 6:31 صبح
بخش تصویر برگزیده به وبلاگ اضافه شد(ستون سمت چپ). اگه از دوران دانشجویی مشهد عکسی دارید که فکر میکنید جالبه آپلود کنید و آدرسش رو برام بفرستید تا بذارمش رو وبلاگ. برای شروع، عکس رفیق عزیزمونو گذاشتم: مجتبی. ماه رمضون پارسال بود که خبر... برای شادی روحش صلوات.
کلیدواژه ها:
برای مجتبی(4)|
:: به تاریخ سه شنبه 91/5/10 ساعت 6:7 عصر
بچه ها این اولین سالیه که خانواده ی مجتبی بدون مجتبی شروع می کنن. حتماً خیلی سخته برای یه خانواده که جوونش - اونم همچین جوونی - رو به این زودی از دست بده... ولی خیلی سخت نیست که شبای جمعه رفیقمون رو فراموش نکنیم. __________
کلیدواژه ها:
برای مجتبی(4)|
:: به تاریخ یکشنبه 91/1/6 ساعت 1:0 عصر
دیروز به مجتبی پیامک دادم که «ارشد چه کار کردی؟». قبلا بهم گفته بود رتبش حدود 230 شده، تو کنکور الهیات و معارف اسلامی. ساعت 20:46 گوشیم زنگ خورد... گوشی رو که نگاه کردم دیدم نوشته «مجتبی»... با خوشحالی برداشتم و مثل همیشه که با هم سلام و احوال پرسی می کردیم بهش با گرمی سلام دادم... اما... اما یه صدای دیگه پشت گوشی بود. فکر کردم حتما گوشیش رو واگذار کرده! صدا بعد از جواب سلام پرسید: «شما؟» گفتم: «با آقا مجتبی کار دارم.» اسمم رو پرسید، گفتم. گفت: «آقای مزرعی! شما چند وقته که با ایشون تماس نگرفتید؟» گفتم: «خیلی وقته.» گفت: «مجتبی تصادف کرده الآن بیمارستانه.» بعد حرفشو عوض کرد: «عمرشو داده به شما. دیروز چهلمش بود.» :: به تاریخ شنبه 90/6/12 ساعت 3:24 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |