این مطلب رو تقدیم می کنم به قاسم که عاشق چایی بود!!! یادتونه چقدر چایی می خوردیم... بعد کلاس که میومدیم خوابگاه، خسته و کوفته، فقط چایی می چسبید به هر حال گلومون می خشکید، چون تو هر کلاس از این حنجره های طلایی کار می کشیدن برای تلاوت نه بیشتر برا کنفرانس تا اساتید هم زیاد خسته نشن بعدِ چایی هم یه خواب تا اذان..... راستی کسی از سرنوشت اون کتری بزرگه خبر داره؟؟؟
این هم حاج محمد حفظه الله در حال فراهم نمودن چایی
کلیدواژه ها:
خاطره(55)|
:: به تاریخ سه شنبه 92/11/29 ساعت 9:46 صبح
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |