سلام ممنون از دوست عزیزم جمشید که حال و هوامونو عوض کرد. اما دو مطلب اخیر: شما خجالت نمیکشین انقد تعریف میکنین از شیخا؟ یه دفه بگین معصومن راحت کنین همه رو. خوش تر آن باشد که سر دلبران ، گفته آید در حدیث دیگران. نه که خودمون هی خودمونو به به و چه چه کنیم. آورده اند: روزی کدویی کنار درختی رویید و بر وی سوار شد و او را از خود پوشانید. به خود بالید و به درخت گفت: چه زود تو را از برگ و بار خود پوشاندم، درخت با متانت گفت: فردا که وزد بر من و تو باد مهرگان، آنگه شود پیدا که از ما دو مرد کیست. و پاییز رسید و بساط کدو برچیده شد و مرد هویدا شد. و باید همچنان گفت: وقت است که شیوه ی سخنم را عوض کنم شد شد اگر نشد وبلاگم را عوض کنم. وقت است که خرقه آلوده بر کنم ز تن شد شد اگر نشد، من کیش خویش عوض کنم.... شاید این بار «باید» شیوه سخنم را عوض کنم زین پس خرقه ی آنتی شیخ را به تن کنم.... فی البداهه بود میدونم توش پر غلطه. یا حق.
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ دوشنبه 92/10/16 ساعت 12:29 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |