مرد به او نگاه کرد.رفت ودر کنارش نشست و گفت: امروز اسیرها آزاد میشوندپرنده با ناراحتی رویش را از او برگرداند. مرد درِ قفس را باز کرد و گفت:تو هم امشب آزاد می شوی پرنده با خوشحالی از قفس بیرون پرید و در آسمان پر ستاره پر کشید.مرد خوابید. در خواب پرنده را دید که می گفت:تو هم آزاد می شوی مرد لبخندی زد و مانند پرنده به آسمان پر کشید.....
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ جمعه 92/7/19 ساعت 9:18 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |