![]() |
||
امام خمینی عارفی در کسوت سیاست
در رابطه با آموزه های عرفانی و رابطه آن با سیاست در دو مرحله خدمت شما خواهم بود. ابتدا مروری بر اندیشه عرفانی سیاسی امام خمینی(ره) خواهیم داشت و در پست بعدی در رابطه با عدم جدایی عرفان از سیاست(که تقریبا بحث جدایی دین از سیاست را هم روشن خواهد کرد) مقاله زیر توسط دانشمند برجسته الکساندرکنیش نوشته شده است که توسط آقای محمد امجد ترجمه شده است. منبع:http://iranianstudies.org *چگونه ممکن است علاقهمندى امام خمینى به عرفان اسلامى، بر روى مواضع سیاسى او به عنوان رهبر انقلاب ایران تاثیر گذاشته باشد. در پاسخ بایستى به مراحل متوالى دوران حیات وى مرورى کنیم. با گذشت زمان، چیزى از علاقه وى به فلسفه عرفانى و عرفان کاسته نگردید. هنگامى که هنوز در قم بود، فلسفه عرفانى را به جمع مخصوصى از دوستان و شاگردان تدریس مىکرد. در میان این جمع، آیتاللهها و رهبران اسلامى آینده، همچون مرتضى مطهرى و حسینعلى منتظرى که نقش فعالى در براندازى شاه و تاسیس حکومت اسلامى در ایران داشتند، قرار گرفته بودند. امام خمینى علىرغم مخالفتهایى که از جانب بسیارى از علماى برجسته شیعى همچون آیتالله حسین بروجردى، بزرگترین مرجع تقلید شیعى از سال 1946 تا 1961، با تدریس مطالب عرفانى ابراز مىشد، حوزه درسىاش را تعطیل نکرد. طرفه اینکه کمى بعد از رحلت بروجردى، بنابر دلایل نامعلومى حوزه درس عرفان خود را لغو کرد. وى از اوایل دهه 1960 به این طرف، ظاهرا بیش از آن مجذوب فعالیتهاى سیاسى گردید که بتواند به گرایشهاى فلسفى خودش توجه کند. با این همه، گهگاه طنین عرفان و حکمت در سخنرانیهایى که براى عموم در باب اخلاق اسلامى و تفسیر آیات قرآنى ایراد مىکرد، همچنان به گوش مىرسید. باقىمانده حیات وى وقف مبارزه علیه رژیم سکولار شاه و تدوین مبانى اعتقادى انقلاب اسلامى گردید. سهم عمده او در نظریه سیاسى، مفهوم سولایت فقیه است که نقش مهمى در به قدرت رسیدن بعدى وى ایفا نمود جنبه سیاسى میراث خمینى دیگر ابعاد علىالادعا سکمتر مهم و کمتر مربوط را، از جمله مقام و رتبه او به مثابه استاد عرفان را، تحتالشعاع قرار داده است. با این همه، همانگونه که گفته شد، هرگز به نظر نمىرسد که خمینى پایبندهاى معنوى و فکرى اولیهاش را از دست داده باشد. مثلا در سخنرانیهاى عمومىاى که در اواخر سال 1972 خطاب به عدهاى از طلاب دینى ایراد کرد، مرتب به معلومات خویش در باب فلسفه باطنى اسلامى رجوع مىکرد و تاکید مىورزید که عالیتسیاسى بایستى همیشه، با تهذیب اخلاقى و سیر و سلوک معنوى همراه باشد، تا از دیدگاه اسلام ارزشمند و مؤثر واقع شود. طلاب براى رسیدن به این هدف، بایستى آثار متفکران و فیلسوفان عارف مسلمان را فراگیرند. در دیدگاه وى این آثار بینش عمیقترى به امور جهان، نسبتبه وضع واقعى ارائه مىکند و ارزشهاى واقعىاى را ملکه ذهن مىکند که طلاب اگر مىخواهند زندگىشان را وقف حصول کمال معنوى و کسب نظم اجتماعى کنند باید آنها را در خودشان جایگزین نمایند . وى در سخنرانىاى که در مورد اسماءالله داشت و به نظر مىرسد که روایتى ساده شده از غور و بررسیهاى پیچیدهترى است که در رسالات و شروح عرفانى وى یافت مىگردد، خودش را به عنوان مدافع نیرومند عرفان و شهود مستقیم حقایقى که فقط معدودى از برگزیدگان از آن مىتوانند برخوردار باشند اما از چشم نامحرمان و اغیار مخفى است، معرفى نمود. این عرفان و شهود مستقیم، ابزارهاى معرفتبخشىاند که به مراتب بر تمام علوم عقلى فضیلت و برترى دارند; چراکه نتیجه حاصل از این قبیل علوم عقلى، تنها ارائه تصویرى تقریبى و غیردقیق از حق است. آنان که بدون دلیل، منکر کشف و شهود اولیا و عرفا مىباشند، فاقد صفت انسانیت هستند. در عین حال، آشنایى با علوم عقلى و منطقى نیز ضرورى است; از این حیث که کمک مىکند تا از اوهام و خیالات و گمراهى و ضلالتى که مىتواند نتیجه بعضى تخیلات و تصورات غیرواقعى عرفانى اشخاص اشراق نیافته باشد، اجتناب ورزیم . هنگامى که امام خمینى در اوج قدرت سیاسىاش بود اجازه داد که آثار عرفانى اولیهاش را منتشر نمایند و این اجازه هم مىتواند گواه بر این حقیقت باشد که وى تمایل و رغبتى را که در سالیان نخستین عمرش نسبتبه عرفان در دل پرورانده بود از دست نداده بود. نامه سرگشاده وى خطاب به رئیسجمهورى شوروى [سابق]، میخائیل گورباچف، نمونه بارز دیگرى از این امر است که وى چگونه از تخصص خود در فلسفه باطنى استفاده مىکرد. وى با ستایش از اقدام متهورانه رهبر سابق شوروى در انهدام رژیم سرکوبگر کمونیستى، به وى پیشنهاد مىکند که خلا عقیدتى و فرهنگى حاصل از سقوط مارکسیسم را با تعالیم فلسفى و ارزشهاى اخلاقى جاودانهاى که توسط اندیشمندان مسلمان قرون وسطى ساخته و پرداخته شده، پرنماید. خمینى از ابنعربى و چندتن دیگر از پیروانش بخصوص نام برد. وى دانشمندان شوروى را به قم دعوت نمود تا از سرچشمه حکمتبهره برگیرند و علمى کسب کنند که براى بناى یک جامعه جدید مبتنى بر حقیقت و عدالت، ضرورى است . این رویداد یک نمونه روشنکننده این نکته است که خمینى چگونه تلاش کرده تا دانش وسیع عرفانى خود را در مسیر اهداف تبلیغاتى به کار گیرد . متاسفانه این نامه آنچنان که شاید و باید ما را بدین نکته رهنمون نمىگردد که اشتغال و شیفتگى امام خمینى به فلسفه عرفانى، چگونه نظرات و برنامههاى سیاسى وى را شکل داده است. همچنین این نامه نمىتواند به ما کمک کند تا استنباط نماییم که چگونه تعالیم عرفانى وى تلقى و برداشت او را از نقشى که مىبایست در ایجاد وقایعى داشته باشد که منجر به تغییرات شگرفى در توسعه و پیشرفت فرهنگى و سیاسى ایران گردید، تحت تاثیر خود قرار داده است . ممکن است او خودش را انسان کامل عصر خویش تلقى مىکرده که چنین مقدر گردیده تا جهان اسلام را، که مستغرق در تباهى و فسادى گشته بود که ابرقدرتهاى ملحد پدید آورده بودند، نجات دهد . به علاوه، وى ممکن است اصلاحات سیاسىاش را در متن نظریات جهانشناختى و مابعدالطبیعىاى که بدانها اشارت گردید مىدیده و خودش را به عنوان حاکم مؤید من عندالله و تجسم انسان کامل عصر خویش مىدانسته است. دانشمندان باید این مسائل را بررسى کنند; گرچه ممکن استبه نتایج رضایتبخشى دست نیابند. چراکه این رابطه شخصىتر و دقیقتر و لطیفتر از آن است که تسلیم حتى شایستهترین و کارآمدترین تجزیه و تحلیلهاى عالمانه شود. منبع مقاله فارسی: سایت معناسرا
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ دوشنبه 92/1/19 ساعت 7:33 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |