بالاخره فصل امتحاناست و حال و هوای خودش. گفتم بد نیست به این مناسبت تصاویری رو منتشر کنم از حالات مختلف دوستان در ایام امتحانات، خصوصاً و در ایام غیر امتحانات، عموماً! باشد که چراغ راهی باشد برای شماهای «فرضی» که خیلی در ایام امتحانات دل به درس نمی دهید. قابل ذکر این که، در این بین شاید از برخی دوستان عکسی در دسترس نبوده و یا قابل انتشار نبوده باشد، پس پیشاپیش مراتب عذرخواهی این حقیر را پذیرا باشند.
حالا بشنویم از زبان تصاویر:

ابتدا شروع میکنیم با صادق خان اکبری، سالار همه ی درس خونا

ای آشنــــــــــــــــــای خوب قرائاتخانه ها
بی تو که حال می ندهد «بوک»خانه ها
از تراوشات ذهن حقیر بود همین الآن! ضمناً از این که به دلیل جورنشدن وزن قضیه
مجبور شدم از لغت بیگانه استفاده کنم عذر میخوام!

برادر رضایی هستن

البته ایشون به دلیل جلوگیری از ریا، موقع عکسبرداری به دوربین نگاه کرده اند.

در راه پله ها

این درس خوندنم از اون مواردی بود که جا و مکان نمیشناخت.

ساعت سه و چهل و شش دقیقه ی بامداد، ابوالفضل و باز هم صادق خان...

بنازم به این همّت.

عکس یادگاری با میز کتابخونه

اینم اون یکی صادق... البته حاج صادق

حسن هم هستن!

الاتقان؛ ما اکتُسب به نمرة الإمتحان!

اصلاً عکس حسن به همین دلیل به عنوان «الگوی سال» رفت رو جلد مجله؛

البته به نمایندگی از بقیه!
این سازمان تبلیغاتم جایزه ی ما رو نداد!!!

بله... دوستان دیگر هم هم

بله دیگه!

این سجاد که اصلاً در این مسیر، مورد عنایت فرشتگان آسمان هم بود، منم که...

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان!!!

بله، آقا مسعود هستن در حال کلنجار رفتن با درس

برای دوستان مشکلی نیست که آسان نشود

در سرمای طاقت فرسا که کسی برای جمع آوری آذوقه هم بیرون نمیرفت، بازم کم نمی آوردن

آقامصطفی هستن، از دوستان کتابخونه... ببخشید کتابخونه از دوستان ایشون هستن!

اگر نبود خستگی جسمها، ارواح آنها هرگز از درس خواندن خسته نمیگشت...

به یاد محمد!

و...

مطلب رو با همون صادق خان به اتمام میرسونم که حق مطلب ادا شده باشه.

امید است مطالب ارائه شده باعث تغییر عقیده ی شما در مورد درس خواندن شده باشد، مع الصلوات برای سلامتی دوستان.