مهرماه 89 بود و برای تفریح جمع شدیم و کلّهم اجمعین رفتیم «اَخلَمَد»، البته در معیّت حاج آقای فرخنده نژاد و آقا سیّد - که هردو اون موقع از کارمندای دانشکده بودن -. جای شما خالی خوش گذشت و باخاطرات خوشی هم برگشتیم. از خاطرات اون موقع این که:
شب که برگشتیم طبق معمول با حسین تصمیم گرفتیم یه چیزی از خودمون تولید کنیم بدیم ملت حالشو ببرن! گفتیم بشینیم یه گزارشک تصویری بنویسیم. نصفه شب بود البته... مینوشتیم و میخندیدیم نصفه شبی. از جمله عکسای انتخابی - که در کل 8 تا بود - همین تصویر بالاس! اینو گذاشتیم و دور کلّه ی آقا سیّدم که در حال میل فرمودن غذا هستن یه دایره ی قرمز کشیدیم. زیر عکسم نوشتیم: «خوش میگذره!» فرداشم رفتیم چسبوندیمش تو برد. بعد از ساعت یا شایدم دقایقی که ملت اومدن و خوندن و البته حالشم بردن، آقای مظاهری اومدن و با اشاره به این عکس توصیه کردن مطلبو برداریم. ما هم البت کمی دلخور شدیم از این برخورد ولی بالأخره برداشتیمش...
چیزی که توی این رفتار به نظرم جالب و ستودنی اومد حمایت آقای مظاهری از همکارش بود؛ وقتی دید ممکنه با این تصویر، آقا سیّد کمی - به اصطلاح ما - «مورد عنایت» قرار بگیره واکنش نشون داد و ازش جلوگیری کرد.
این خاطره همیشه یادم میمونه...