کانَ لی فیما مَضَى أَخٌ فی اللَّهِ، وَ کانَ یُعْظِمُهُ فی عَیْنی صِغَرُ الدُّنْیا فی عَیْنِهِ، وَ کانَ خارِجاً مِنْ سُلْطانِ بَطْنِهِ، فَلا یَشْتَهی ما لا یَجِدُ وَ لا یُکْثِرُ إِذا وَجَدَ، وَ کانَ أَکْثَرَ دَهْرِهِ صامِتاً، فَإنْ قالَ بَذَّ الْقائِلینَ وَ نَقَعَ غَلیلَ السّائِلینَ، وَ کانَ ضَعیفاً مُسْتَضْعَفاً، فَإِنْ جاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غابٍ وَ صِلُّ وادٍ، لا یُدْلی بِحُجَّةٍ حَتَّى یَأْتیَ قاضیاً، وَ کانَ لا یَلومُ أَحَداً عَلَى ما یَجِدُ الْعُذْرَ فی مِثْلِهِ حَتَّى یَسْمَعَ اعْتِذارَهُ، وَ کانَ لا یَشْکو وَجَعاً إِلّا عِنْدَ بُرْئِهِ، وَ کانَ یَقولُ ما یَفْعَلُ وَ لا یَقولُ ما لا یَفْعَلُ، وَ کانَ إِذا غُلِبَ عَلَى الْکَلامِ لَمْ یُغْلَبْ عَلَى السُّکوتِ، وَ کانَ عَلَى ما یَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ یَتَکَلَّمَ، وَ کانَ إِذا بَدَهَهُ أَمْرانِ یَنْظُرُ أَیُّهُما أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَیُخالِفُهُ. در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم می نمود. خردى دنیا در دیدهاش وى را در چشم من بزرگ می داشت، و شکم بر او سلطهاى نداشت، پس آنچه نمی یافت آرزو نمی کرد و آنچه را می یافت فراوان به کار نمی برد. بیشتر روزهایش را خاموش می ماند، و اگر سخن می گفت گویندگان را از سخن می ماند و تشنگى پرسندگان را فرو می نشاند. افتاده بود و در دیدهها ناتوان، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان. تا نزد قاضى نمی رفت حجّت نمی آورد و کسى را که عذرى داشت سرزنش نمی نمود، تا عذرش را می شنود. از درد شکوه نمی نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود. آنچه را می کرد می گفت و بدانچه نمی کرد دهان نمی گشود. اگر با او جدال می کردند خاموشى می گزید و اگر در گفتار بر او پیروز می شدند، در خاموشى مغلوب نمی گردید. بر آنچه می شنود حریصتر بود تا آنچه گوید، و گاهى که او را دو کار پیش می آمد می نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید. [نهج البلاغه، حکمت 289، ترجمه استاد شهیدی] پ. ن: در شرح نهج البلاغه ی ابن ابی الحدید جلد 19 صفحه 183 در مورد شخص مورد اشاره ی حضرت آمده:
کلیدواژه ها:
حدیث(11)|
نهج البلاغه(3)|
:: به تاریخ سه شنبه 91/7/11 ساعت 10:5 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |