سلام و ادب. جای شما دوستان خالی با بچه های دانشگاه چندروزی کرمانشاه بودیم. صبح روز رفتن سوار اتوبوس که شدم یک جوان خیلی شیک و پیک و خوشگل و جنتل من و ژیگول میگول کنارم نشست.خلاصه متأسفانه با توجه به دید اکثر افراد جامعه ما یک تیپ و چهره مذهبی به حساب نمیومد. اما تو چهرش که نگاه می کردی واقعا عشق به خدا و محبت را می دیدی. بگذریم گفت آقا تا کرمانشاه چندساعته؟....یه چندتا سوال کرد و ما هم یکم باب نقد جامعه را باز کردیم بگذریم. گفت من از بوشهر بندر گناوه میام دارم میرم تهران(چون قرار بود اتوبوس ما عوض بشه اونا با همون اتوبوس برن تهران.) یوهو بهم گفت فکر میکنی من کارم چیه؟ گفتم نمیدونم اما شاید دنبال خرید و تجارت یا دانشجویید یا رفتید به بستگان یه سری بزنید. گفت دانشجوی کارشناسی الکترونیک هستم اما ما بندر گناوه یک طرح فرهنگی بزرگ داریم به نام حامیان ولایت. اولین کارمونم این بود که چندروز پیش عکس آقا را در ابعاد بزرگ زدیم جلوی ماشین و از بوشهر تا مشهد رفتیم و به هر شهر که می رسیدیم به پشتیبانی از مقام رهبری تبلیغ می کردیم.خیلی حال کردم. گفت اگر طرح فرهنگی حامیان ولایت تو بندر گناوه را بذارند اجرا بکنیم خیلی عالی میشه. اما گویا با کارشکنی برخی افراد مواجه شده و تمام تشکیلات و برنامه هاشون را به هم زده بودند. خیلی ناراحت این قضیه بود. بعد شروع کرد از فلسفه دین گفت. از دین تو جامعه ما.ای کاش همه از دین چنین تعریفی می کردند نه ...... .بدحجابی را نقد می کرد که من چنین نقدی را جایی نشنیده بودم و روش برخورد با آن(نه این کارایی که بعضیا نسبت به بدحجابی توی جامعه انجام میدند و .....).از دوران دانشجوئیش گفت. میگفت زمانی که بچه های اطاقمون (عذر میخوام)مشروب میخوردند و هزار و یک کار خلاف دیگه میکردند من مشغول نماز و مناجات با خدا بودم و این ها را مدیون شخصی بود که او را با این معارف در دانشگاه (بسیج دانشجویی)آشنا کرده بود. خلاصه حرف که میزد من فقط لذت می بردم و با خود میگفتم"ای کاش به جای تو بودم واینقدر با خدا رفیق بودم" و سریع این آیه به ذهنم اومد که "ان الله علیم بذات الصدور"
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ پنج شنبه 91/4/29 ساعت 8:38 صبح
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |