ترم پنج دانشگاه که بودم تو طبقه دوم اتاق 10 نفره با یک سری از اراذل بودم. چون اون ترم قبل از عید شروع شده بود به ما گفته بودند برای عید وسایلهاتان را جمع آوری کنین و به انبار ببرین چون می خواهیم در ایام عید مهمان بیاریم ما هم از خدا بی خبر شوخی گرفتیم و گفتیم مهمان چیه مهمان کدوم ... وسایلمان را جمع نکردیم و به انبار نبردیم. از قضا بعد از عید که آمدیم هر چی دنبال پتوم گشتیم پیداش نکردیم تو انبار تو پتوهای که دانشکده به مهمانها داده بود تو پتوهای بچه ها. بلاخره یک روز به آقای طیبی گفتم پتوم چی شد گفت نمی دانم آن روزی کمی با آقای طیبی جر و بحث کردم و با اعصاب خرد به اتاقم برگشتم. بلاخره پتوی من نه پیدا شد و نه دانشکده عوض آن به من پتویی داد. قضیه پتوی من حتی به آقای زاهدی و راغبی هم کشیده شد ولی بی فایده بود الان هم اگر یک وکیل خوب گیر بیارم این قضیه را پی گیری می کنم در ضمن دوستان اگر وکیل خوبی سراغ دارند به من اطلاع بدهند ممنون می شم.
کلیدواژه ها:
:: به تاریخ پنج شنبه 91/3/25 ساعت 11:39 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |