دیروز به مجتبی پیامک دادم که «ارشد چه کار کردی؟». قبلا بهم گفته بود رتبش حدود 230 شده، تو کنکور الهیات و معارف اسلامی. ساعت 20:46 گوشیم زنگ خورد... گوشی رو که نگاه کردم دیدم نوشته «مجتبی»... با خوشحالی برداشتم و مثل همیشه که با هم سلام و احوال پرسی می کردیم بهش با گرمی سلام دادم... اما... اما یه صدای دیگه پشت گوشی بود. فکر کردم حتما گوشیش رو واگذار کرده! صدا بعد از جواب سلام پرسید: «شما؟» گفتم: «با آقا مجتبی کار دارم.» اسمم رو پرسید، گفتم. گفت: «آقای مزرعی! شما چند وقته که با ایشون تماس نگرفتید؟» گفتم: «خیلی وقته.» گفت: «مجتبی تصادف کرده الآن بیمارستانه.» بعد حرفشو عوض کرد: «عمرشو داده به شما. دیروز چهلمش بود.» :: به تاریخ شنبه 90/6/12 ساعت 3:24 عصر
|
||
[ طراحی قالب اصلی : روزگذر ] [ Weblog Original Themes By : roozgozar ] [ ویرایش قالب : رفقا ] |