سَل المَصانِعَ رَکباً تَهـیـمُ فی الفَلواتِ (1)
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی
شبم به روی تو روز است و دیده ام به تو روشن
وَ اِن هَجَرتَ سَواءً عَشـیّــتی و غـداتی (2)
اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مَضی الزمانُ وَ قلبی یَقول أنکَ آتی (3)
من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی
شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
وَ قد تُفَـتّــَشُ عَینُ الحیوةِ فی الظلماتِ (4)
فــَکــَم تُمرِّرُ عَیشی وَ أنتَ حامِلُ شَهد ٍ (5)
جواب تلخ بدیع است از آن دهان نباتی
نه پنج روزه عمر است عشق روی تو ما را
وَجَدتَ رائحةَ الوُدِّ إن شَمَمتَ رُفاتی (6)
وَصَفتُ کلَّ ملیح ٍ کما یُحِبّ و یَرضی (7)
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی
اخافُ منکَ وَ ارجُوا و استغیثُ و ادنو(8)
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی
ز چشم دوست فتادم به کامه ی دل دشمن
احِـبّـتی هَجَرونی کما تَشاءُ عَداتی (9)
فراقنامه سعدی عجب که در تو نگیرد
و ان شَکـَـوتُ الی الطیر ِ نُحنَ فِی الوَکـراتِ (10)
__________
1- (گوارایی) چشمه ها را از سواران سرگردان در دشت ها بپرس.
2- اگر از نزد من بروی روز و شبم تفاوتی نمی کند (مساوی است).
3- زمان (بسیار) گذشته است ولی دلم می گوید که تو خواهی آمد.
4- که همانا چشمه حیات در تاریکی ها یافت می شود (تفتّش: فعل مجهول بر وزن تُفعَّلُ از باب تفعیل)
5- چقدر زندگی مرا تلخ می کنی حال آنکه تو صاحب شهد (شیرین) هستی.
6- بوی دوستی را از خاک من استشمام خواهی کرد اگر آن را ببویی.
7- هر روی نمکین را آنگونه که دوست داشت و می پسندید وصف کردم (تحب و ترضی نیز در برخی نسخ ها ذکر شده است: دوست داری و می پسندی)
8- از تو می ترسم و به تو امید دارم؛ از تو کمک میخواهم و به تو نزدیکی می جویم.
9- دوستان من از من دور افتاده اند همان طور که دشمنان من می پسندند.
10- اگر به پرندگان شکایت ببرم، در لانه های خود ناله سر خواهند کرد (نُحنَ؛ فعل ماضی بر وزن قـُلنَ : نوحه کردند)
کلیدواژه ها: