رسول خدا^{صلی الله علیه و آله و سلّم} می فرمایند:

مَثَلُ الْجَلیسِ الصَّالِحِ مَثَلُ الدَّاریِّ؛ إنْ لَمْ تَجِدْ عِطْرَهُ،‏ عَلِقَکَ ریحُه

‏همنشین شایسته مانند عطرفروش است؛
اگر عطرش را به تو ندهد، بوی عطرش به تو خواهد رسید...

جامع الأخبار (شعیری)،ص183

پ. ن:
چون سرآمد دولتِ شبهای وصل
بگذرد ایّام هجـــــــــــران نیز هم

چیزی نمیگم بریم ادامه مطلب...

اللهم صل علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها

خورشید، ماه، انعکاس، عاشقی...
حکایت قشنگیه؛ حکایت عاشقیِ ماه و معشوقیِ خورشید،
دلواپسی ماه واسه یادآوری خورشید تو دل سیاه شب.
ماه فقط میتونه یه ذره از نور خورشید رو نشون بده،
اما همون یه ذره هم واسه تو تاریکی نموندن غنیمته.
کاش ما هم تو این تاریکی، یه ذره ماه باشیم.
کاش ما هم یه ذره یاد خورشیدمون رو تو دل آدم ها زنده کنیم؛
خورشیدی که میگن خیلی وقته پشت ابرهای غیبت و غربت منتظره...
توی آیینه یه نگاهی به خودت بنداز...
تو شبیه ماه هستی؟...

پ. ن 1: این نوشته یه روز تو نمازخونه دانشکده به دستم رسید (با یه کوچولو تفاوت).
پ. ن 2: سال نو پیشاپیش بر همگی مبارک.

بچه ها این بیت شعر خیلی باحاله، نه؟

چون ما نباشیم مجنون که لیلی

غیر از دل ما محمــــــــــــــل ندارد

پ. ن: از غزلیات مرحوم استاد صغیر اصفهانی

- همونطور که میبینید، چند روز یه بار ظاهر وبلاگمون به هم میریزه و قالبش درست نمایش داده نمیشه. این به خاطر مشکلاتیه که پرشین گیگ - با همه ی خوبیای دیگش - داره. از امروز قالب وبلاگ رو گذاشتم روی «بیان» که سرویس به نسبت قویتریه. ان شاء الله از این به بعد شاهد این مشکل نخواهیم بود.

- از تغییرات جدید پارسی بلاگ اینه که وقتی نویسنده ها توی وبلاگا نظر میذارن دیگه عکس خودشون نمایش داده نمیشه و عکس اصلی وبلاگ دیده میشه. (نمیدونم، من که خیلی خوشم نیومد از این تغییر. شاید مشکلی بوده.) به همین خاطر خودم رو فدا کردم و عکسی رو جایگزین تصویر خودم نمودم!

- به دلیل تغییر جزئی در عکسهای شما (برداشتنشون از روی پرشین گیگ و تغییر سایزشون) و جایگزیتی اونا، پسوردهاتون عوض شده. اگه نتونستین وارد بشین، بگید تا بگم!

- دعا بفرمایین!

توجه توجه! ورود قاسم خان امانی رو به وبلاگ گرامی می داریم. سلامتی و خوشبختی عضو جدید وبلاگمون صلوات.

پ. ن: این قطعه ی ادبی، سروده ی مرحوم «قیصر امین پور»ـه، که وصله پینه شده! قیصر... قاسم!

زمان: سال 1386، مکان: دم در دانشکده؛ آخر ترم یک بود و بچه ها داشتن میرفتن خونه. چند نفر از خیابون داشتن رد می شدن یا رد شده بودن صداشون کردم که برگردین با هم عکس بگیریم... البته اونموقع هنوز امکانات خیلی نبود؛ با دوربینای رایج اونموقع که توش فیلم 36تایی مینداختیم گرفتیمش، بعداً اسکنش کردم.

عجب...

پ. ن: خودتون میدونید؛ دیگه نگم کلیک کنید!

وطنم ای شکوه پا بر جا
در دل التهاب دوران ها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحران ها
ایستادی به جنگ رو در رو
خنجر از پشت می زند دشمن
گویی از ما و در نهان بر ما
وطنم پشت حیله را بشکن
رگت امروز تشنه ی عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیر عشق و جنون نمی خواهد
شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای بر من اگر ببینم چشم
رو به رویای عشق بسته شود
از تب سرد موجهای خزر
تا خلیجی که فارس بوده و هست
می شود با تو دل به دریا زد
می شود با تو دل به دنیا بست

جای شما خالی چند روز پیش امام رضای عزیز علیه السلام، ما و دوستان رو طلبید مشهد تا نایب الزیاره ی شما باشیم. از خیلی وقت قبلش برنامه ریزی ها شروع شده بود که کی میاد و کی بلیط بگیریم و چه قطاری باشه و ناهار چیکار کنیم و... که جا داره همینجا از معاون کاروان، آقای وحید رستمی، تشکر کنم بابت همفکریهای بسیار (فکرشو بکن معاون کاروان که ایشون بوده دیگه مدیر کاروان کی بوده!). خلاصه روز موعود فرارسید و قرارمون شد ایستگاه راه آهن تهران. ساعت حرکت قطار، نه و بیست و پنج دقیقه ی صبح...

قصد دارم فعلاً فقط قطار رو روایت کنم، چون اونجا بود که «جدّاً» خوش گذشت!... ادامه رو بشنویم از زبان تصاویر:
ادامه مطلب...