سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حدیث

حکمت را بگیرید؛ حتی از مشرکان . [امام علی علیه السلام]

وبلاگ رضویّون


رفقا در فضای مجازی
وب سایت مذهبی، فرهنگی، آموزشی میثاق
عشق مشعلدار
حقوق جزا و جرم شناسی
رایة الهدی
دارالقرآن الکریم فولادشهر
خوشتر از نقش تو در عالم تصویر نبود
پاسخ به پرسشهای رایانه ای


کانون دانش آموختگان دانشکده تربیت مدرس قرآن مشهددرباره ماتماس با ماخبرخوانپیام رسانعناوین وبلاگصفحه اصلی

سلام و ادب خدمت همه دوستان عزیز. عزاداریاتون قبول باشه.تو این یکی دو هفته من به سه نفربرخوردم که برام جالب و بسیار تاثیرگزار بودن.فعلا یکیش مینویسم. تا بقیشم بعد.
چند ماه قبل یه بنده خدایی از ما خواست که یه خانمی از بستگانشون بیاره پیش ما تو یه موسسه و پیرامون برخی شبهات دینی صحبت کنیم.خلاصه اومد و اون خانمی که یه سری شبهه تو ذهنش بود واقعا به اصطلاح امروزی حجاب خوبی نداشت. خب بد حجاب بود.وقتی شروع کرد صحبت کردن دیدم خیر انگار آدم عجیبیه. حرف از دین و اخلاق و خدا و خلاصه بماند.مثلا کسی میدیدش میگفت این و دین؟؟؟؟!!!!!!!!!!
گذشت چندبار دیگه هم که از طریق تماس با هم صحبت داشتیم برام عجیب بود.نماز شبی و ...خیلی عاشق حضرت زهرا و به خصوص شهدا(شهدای دفاع مقدس) من همیشه میگفتم بابا شهدا را دیگه بیخیال.
تا اینکه امشب قضیه جالبی را تعریف کرد. راز عاشق شهدا و حضرت زهرا شدن ادامه مطلب...

:: به تاریخ شنبه 94/7/25 ساعت 9:0 عصر

سلام عزیزان.
آخرین سال دانشجویی بود آقای مظاهری(انشالله هر جا هستند سلامت و موفق باشند) نسبت به بنده لطف داشتند و بنده را همراه دو تیم فوتسال پسران و والیبال خواهران دانشکده فرستادن ملایر مسابقات ورزشی دانشجویان. کاری به سفر نداریم. در راه برگشت جاتون خالی زنگ کاروان به نشانه استراحت و ماندن موقت در اراک به صدا درآمد.جناب محمدرضا(مدیر عزیزمون که اهل اراک هستند)خیلی لطف داشتند و اومدن دنبال بچه ها(چند تا از آقایون و خانم ها) و خلاصه در طول روز تو شهر اراک یه تابی خوردیم و آثار باستانی و موزه های تاریخی اراک را با دوستان بازدید کردیم.(اینا همش تو همون یه تاب بودا)البته من شخصا با بازار میوه اراک بیشتر حال کردم خیلی حال داد. البته آقا وحید مدیر نمکستانی ها هم که مهمان نوازیشون زبان زد خاص و عامه یک سری از دوستان(فقط آقایون) را برده بودند همدان و غار علیصدر و منزلشون وحسابی ازشون پذیرایی کرده بودن.
در طول روز که اراک بودیم همش خاطره بود. همش... بازار اصلی شهر، موزه ها، آثار تاریخی، خانه معلم و ناهار و ..... خلاصه نمیشه همش را نوشت. واقعا یک سفر و خاطره به یاد ماندنی شد.
اما خاطره اصلی بنده از اراک اینجاست:
رفتیم امام زاده شهر و حسابی ازمون پذیرایی کردن. بعد از ظهر اون روز قرار بود امام زاده را غبارروبی کنند و ضریح را شست و شو بدن و پول های ضریح را جمع کنند. مسئول امام زاده که دوست مدیر بودن وقتی فهمیدن دوستان از دانشکده علوم قرآنی هستند پیشنهاد دادن یکی از دوستان بعد از ظهر که مراسم هست لباس مخصوص(لباس سفید مخصوص غبارروبی) بپوشن و با بقیه دوستان مسئول برن تو ضریح جهت غبارروبی. بنده هرچه قدر اصرار کردم مدیر بره(چون شأنیت ایشون بیشتر از بنده بود) قبول نکرد و خلاصه با لطف دوستان قرار شد بنده برم. خلاصه اول که پام را گذاشتم تو ضریح با صفا وقتی تا زانوهام رفت تو پول حس عجیبی بهم دست داد. واقعا یک عالم عجیبی داشت. اما خب از شوخی که بگذریم واقعا باصفا و معنوی بود. خیلی خاطره قشنگی بود. بعد هم که همه پولها را آوردند بیرون دوستان در شمارش کمک دادن به خصوص شیخ مسعود که افتخار همسفر بودن با ایشون را داشتم.

*دو کلیپ زیبا از مراسم غبارروبی و جو معنوی اون توسط مدیر گرفته شده که در مجموعه کلیپ ها(5) برای دوستان لینک دانلودش گذاشته شده. اما خب برای اینکه ریا نشه این کلیپ را هم ناچارا به صورت رمز دار گذاشتم. به قول م محمدرضا شیخا بی ریا هستند.
ا
لبته چندسال پیش بنده توفیق داشتم در جمع آوری و شمارش پول های ضریح علامه مجلسی در اصفهان کمک خادمین محترم باشم.اونم خیلی حال داد.گل تقدیم شما


:: به تاریخ سه شنبه 92/10/3 ساعت 9:31 عصر

یکی از مخاطبان محرتم و گرامی وبلاگ سوالی را در قالب کامنتی پرسیدن که برای پاسخ دادن دوستان در این پست قرار دادیم:

سوال مخاطب:با سلام وادب و احترام به اعضای وبلاگ شیخا
چند وقت پیش چند اعلامیه بر دیوارهای شهر چسبانده شده بود با این مضمون" لعنت خدا بر پدر و مادر کسی که در تشییع جنازه و مراسم ترحیم افراد ربا خوار شرکت کند، باشد که با این کار خدمت ناچیزی به اسلام و آینده ملت کرده باشیم " لطفا نظر خودتونو در مورد این مطلب بیان کنید ممنون میشم باتشکر...

پاسخ سجاد(منتظر نظر بقیه دوستان هم هستیم-در قسمت نظرات):

با سلام و تشکر از مخاطبان عزیز و محترم که به این وبلاگ سر میزنن.

بنده در حد خودم پاسخ می دهم و از دوستان هم تقاضا دارم نظرات خودشون را در قسمت نظرات بنویسند و اگر نقدی به صحبت های بنده دارند حتما بگویند.
نکته اول این که در مورد ربا در جامعه امروزی شخصا نمیتوانم صحبت بکنم(صلاح نیست) چون که مصادیق ربا در جامعه ما آنقدر زیاد شده است که نمیتوان به راحتی در مورد اون اظهار نظر کرد.
نکته دوم اینکه متاسفانه در جامعه ما یک سری افراد کوته فکر و ظاهرگرا که هیچ اطلاع و علم و معرفتی نسبت به دین ندارند برای ترویج مسائل اخلاقی و تربیتی دین نظراتی می دهند که نه بر پایه سیره و سخنان پیامبر رحمت و مهربانی(صلی الله علیه و آله وسلم) و امامان رئوف(علیهم السلام) است و نه با مبانی تربیتی قرآن سازگاری دارد. نمونه اش همین مسئله ذوقی که فرمودید.که از تفکرات جاهلی سرچشمه می گیرد.
نقد جمله ای که فرمودید:

*لعنت به معنای دوری از رحمت خداست و دوری از رحمت خدا شامل حال کسانی است که خود قرآن آن افراد را با خصوصیاتشان ذکر کرده است و یا ائمه فرموده اند.
*انسان چقدر باید بی فرهنگ و جاهل باشد که بدون هیچ خطایی پدر و مادر کسی را مورد لعن و نفرین خدا قرار دهد.
*در هیچ جای معارف دین ما نیامده است که اگر کسی اهل حرام بود در مراسم فوت و یا تشییع جنازه اش شرکت نکنید حتی سفارش شده است در تشییع جنازه افراد شرکت کنید و برای آن ها طلب استغفار کنید.
*شرکت در مراسم ترحیم  یک فرد به منزله ابراز ارادت به میت نیست بلکه تسلی و آرامش دادن به بستگان میت است که این خود نه تنها ثواب دارد بلکه باعث انس و الفت و احترام در روابط اجتماعی می شود و شاید بستگان میت اهل ربا نباشند.
*هرجایی که کوته فکران از لحاظ فعالیت های فرهنگی و تربیتی کم بیاورند دست به دامن اینجور راه حال ها می شوند.مثلا ما به جای اینکه  معارف عظیم و دریای بیکران و زمزمه های عارفانه و عاشقانه امام علی(علیه السلام) را بیشتر ترویج کنیم و روابط فردی و اجتماعی را اصلاح کنیم بیشتر بر روی لعن بر خلفای.......... تکیه داریم. و این خود یک کمبود و ضعف است.(البته در بعضی از قشرها و گروه ها و تفکرات جامعه نه همه)(به فرمایش مقام رهبری در جمع مردم کردستان بیشتر دقت کنیم البته در زمینه خلفا نه این موضوع)
*بهترین منشور تربیتی جهان هستی قرآن است. اگر آیات بعد از ربا را با دقت نگاه کنیم راه حل به دست می آید.اول این که اگر دیدید کسی اهل ربا و حرام خواریست بر سر سفره او ننشینید و بعد اینکه می گوید ایمان و عمل صالح و اقامه نماز وزکات تحت تقوای الهی داشته باشید تا جامعه از ربا نجات پیدا کند و خدمت به اسلام شود. (البته معنای صحیح ایمان و عمل صالح و نماز و زکات)
*این کار هیچ خدمتی به جامعه نخواهد کرد و در آیین شریف و کامل محمدی و اسلام آمده است اگر کسی دزدی کرد و یا مال مردم را چپاول کرد و یا در حق کسی ظلم کرد به اقتضای احکام صحیح با او برخورد کنید.
*اگر از گناهانی که تا به حال کرده ام و نافرمانی خدا را انجام داده ام و از پلیدی های درون و اخلاق من مردم اطلاع پیدا کنند و خدا آبروی مرا در میان مردم حفظ نکند نه تنها مردم در تشییع من نمی آمیند چه بسا چنازه ام را هم تیرباران کنند.

*دو مورد دیگر در رابطه با نقد این مطلب هست که اگر مخاطب ایمیلشون را در اختیارمون قرار دهد خدمتشون عرض خواهیم کرد.

***از این مخاطب گرامی که اعضای محترم وبلاگ را در پاسخ به سوالشون انتخاب کردند صمیمانه متشکرم. 


:: به تاریخ دوشنبه 92/9/18 ساعت 1:51 عصر

 

سلام و ادب(و به قول مدیرمون سلام و تربیت). نکته ای عرفانی از جوانی دیدم بسیار برایم آموزنده بود و جالب. درسی مهم به من در زندگیم داد.نه ادعای مذهب دارد و نه.... فقط وجودی با صفا و مومن به درگاه خدا و اخلاقی خوش و با صفادارد.

اول بشنویم از عرفا:یکی از هدیه های انسان برای آخرت خود که از این جهان به ارث می برد کظم غیظ می باشد.آیات قرآن نیز تأکید بسیاری بر کنترل عصبانیت دارد.کظم غیظ یعنی عصبانی نشدن، خشم نکردن برای سالک الی الله یک امر ضروری است. مسأله غضب برای سالک خطرناک است.یکی از عارفان به مقاماتی رسیده است به دلیل صبر در مقابل ناملایمات بوده است.سعی کنیم همدیگر را عصبانی نکنیم.(کتاب پندهای آسمانی صفحه 76)

دوم بشنویم از درس امروز: خودم که درس قرآن و معارف میگم بر اعصابم تسلط کامل ندارم. گاهی زود عصبانی میشم و ز این امر عرفانی و الهی بسیار عقب هستم. امروز کلاس زبان بودم. بچه های کلاس زبانمون خیلی باصفا و صمیمی هستند و در رأس اونها آقا سعید گل. بسیار باصفا و خوشرو و با محبت.
بعد از کلاس دیدم پیامی رو گوشیم اومده که سعید هستم مزاحم وقتتون که نیستم. گفتم بفرمایید. یعنی سعید چه کارمهمی داره؟ یعنی برای کلاس مشکلی پیش اومده. اما وقتی سعید قضیه را بهم گفت درس مهمی به من در زندگی داد. خیلی تحت تأثیر پیامش قرار گرفتم. میخواستم معذرت خواهی بکنم که جلوی شما زود عصبانی شدم  و با همکلاسی تند صحبت کردم. راستش یکباره از کوره در رفتم.من اصلا اهل عصبانی شدن نیستم و به خاطر یک مشکلی حواسم نبود از کوره در رفتم. باور کنید من که کنار سعید نشسته بودم اصلا عصبانیت ایشون را متوجه نشدم. اصلا نفهمیدم ایشون عصبانی شده. از بس ایشون خوشروست.
با خودم  گفتم خوشا به حال این جوون پاک و باصفا که مهم ترین امر دینی یعنی عصبانی نشدن را در وجود خود نهادینه کرده است. چقدر این امر برای یک جوان باید مهم باشد که.......خوشا به حال چنین جوانانی که عرفان الهی در وجودشان نهادینه شده است. خدایا من را همنشین دائمی چنین دوستانی قرار بده.

پی نوشت: قصد جسارت نداشتم. این پست را برای خودم و تشکر از آقا سعید نوشتم. چون من تا به حال عصبانیت مدیر وبلاگ و ابوالفضل و ....(یعنی بقیه شیخا) را ندیدم. اگر هم بوده همش از روی شوخی بوده. خدایا دوستان من را برایم حفظ کن.گل تقدیم شما

 


کلیدواژه ها: برگزیده(33)|
:: به تاریخ یکشنبه 91/11/29 ساعت 9:52 عصر

سلام دوستان. چند روز پیش داشتم از دانشگاه میرفتم خونه سوار مینی بوس شدم.کنارم یک جوون خوش تیپ ژیگول میگول نشسته بود. از اون تیپ هاااااا. شلواری و عینکی و مدل مویی و خلاصه یک جوان به ظاهر اروپا نشین.از توکیفم یک کتابی در آوردم مطالعه کنم(پندهای پدران به فرزندان از استاد محمد راجی قمی. این کتاب معرکست از حضرت آدم ع تا تمامی پادشاهان و حکما و شعرا را آورده و نصایح اون ها به فرزنداشون را نوشته ، کتاب تو بازار فک نکنم باشه اما تو کتابخونه ها هست)خلاصه یه پنج دقیقه ای خوندم بعد اون آقا بهم گفت ببخشید یه سوال ازتون داشتم.بفرمایید:اسم این کتاب چیه؟اسم کتاب گفتم. گفت: تو این پنج دقیقه صفحاتی را که میخوندید خوندم خیلی خوشم اومد. خیلی روون نوشته. از امام علی هم یه چیزایی داره؟. گفتم بله از اماما هم داره. دیدم نه بابا طرف از اون آدمای درست حسابیه.گفت میشه خواهش کنم برام سراغ بگیرید میخوام این کتاب را تهیه کنم؟آخه من عقیدم اینه آدم باید از اماماش و حرفاشون  اطلاعات داشته باشه. همینا به دردش میخوره. ما باید تو جمع که میشینیم یه حرفی از امامامون برا گفتن داشته باشیم. من کف کردنم شروع شد. فقط گوش می دادم.بعد گفتم ببرید خونه مطالعه کنید بعد ازتون میگیرم. گفت نه اگر آدم عاشقه چیزی باشه باید اون چیز از خودش باشه نه از مردم. من صدهزار تومن فقط سی دی روضه برای ایام محرم برا خودم خریدم.

دیگر نصایح دل نشین این جوون با صفا:ما هر چی تو زندگیمون داریم از این ائمه عزیز داریم.میگفت برای این جوون هایی که میگن این اماما برای عرب ها بودن متأسفم اینا دم از زرتشتی بودن میزنن اما فکرشون خام و نپختست.اشتباه میکنن. میگفت من تا حالا دو بار کربلا رفتم. هیچ جای دنیا را مثل کربلا ندیدم. خلاصه چنددقیقه ای برام حرف زد کلی حال کردم.باور کنید گفتم سجاد خاک تو سرت کنن این همه اسم قرآن و الهیات را یدک میکشی اگر یکم شعور و معرفت اندازه این جوون داشتی الان همه چیزت حل بود.بنده خدا خودشم میگفت هر کس تیپم را میبینه فکر میکنه من ضد دینم اما.....
خلاصه مهم تر از همه این که کرایه ما را هم حساب کردو...(بقیش را شیخا و دوستان میدونن نیازی به گفتن نیست.) وشمارش داد و گفت من تو فلان لباس فروشی کار میکنم ..... وقتی پیاده شدیم بهم گفت میتونید شبای جمعه بیاید گلستان شهدای اصفهان فلان هیئت مذهبی مراسم داره اونجا در خدمتیم(با خودم گفتم این بنده خدا نمیدونه من زیاد آبم با هیئت های امروزی تو یه جوب نمیره)

با خود گفتم : ان الله علیم بذات الصدور. گل تقدیم شما


کلیدواژه ها: برگزیده(33)|
:: به تاریخ پنج شنبه 91/11/26 ساعت 9:47 عصر

بالاخره فصل امتحاناست و حال و هوای خودش. گفتم بد نیست به این مناسبت تصاویری رو منتشر کنم از حالات مختلف دوستان در ایام امتحانات، خصوصاً و در ایام غیر امتحانات، عموماً! باشد که چراغ راهی باشد برای شماهای «فرضی» که خیلی در ایام امتحانات دل به درس نمی دهید. قابل ذکر این که، در این بین شاید از برخی دوستان عکسی در دسترس نبوده و یا قابل انتشار نبوده باشد، پس پیشاپیش مراتب عذرخواهی این حقیر را پذیرا باشند.
حالا بشنویم از زبان تصاویر:

ادامه مطلب...

کلیدواژه ها: عکس نوشت(5)| برگزیده(33)|
:: به تاریخ شنبه 91/10/23 ساعت 10:10 عصر

برداشت اول:
وقتی پیش خودم فکر می کنم که چی شد که شیخا شدن، شیخا، کلی تعجب می کنم و خیلی برام جالبه، از ترم اول و دوم و خوابگاه حسین آباد یادم میاد با اوضاع و احوالش و اون پراکندگی شیخا در اتاق های مختلف و بعدش خوابگاه رازی و ترم سه، معجزه بود شاید، شاید هم خیلی اتفاقی چند نفر شدیم تصمیم گرفتیم تو یه اتاق باشیم....
روز به روز تعدامون زیاد می شد، درخواست ها برای ثبت نام در شیخا افزون می گشت، و از یه زمانی به بعد برای حضور شخصی در شیخا علاوه بر تحقیقات گروهی، جلسه ی شورا و اتخاذ رأی از همه ی اعضای شیخا الزامی بود. خلاصه؛ ما از اون اتاقایی بودیم که همیشه تعدامون از ظرفیت اتاق بیشتر بود، مثلا توی یه اتاق 10 نفری 13 یا 14 نفر بودیم. یادش بخیر

برداشت دوم: اتاق شیخا اوایل بیشتر یه اتاق معمولی بود و مثل همه ی اتاقا چند نفر اونجا ساکن و مشغول درس و مشق بودند؛ اما از یه زمانی، اتاق شیخا فقط یه اتاق معمولی نبود، از اون جایی که خیلی از شخصیت های فعال دانشکده توی این اتاق حضور داشتند، از یه جاهایی شیخا یه اتاق فرهنگی مذهبی و حتی یه زمانی یه جای سیاسی شده بود. برای نمونه مسئول بسیج، مسئول امور رایانه ی بسیج، جانشین فرمانده ی بسیج، مسئول ستاد اقامه ی نماز، سردبیر فصل نامه (ماه نامه) پناه، و .... و افراد دیگری که به جهت اطاله ی کلام از ذکر پست اونا خودداری می کنم، در شیخا زندگی می کردن. خیلی از برنامه ها از شیخا استارت می خورد و در شیخا تحلیل و بررسی و سپس برای عملیاتی شدن به حوزه ی افراد ارجاع داده و عملیاتی می شد. و حتما پس از پایان مورد نقد قرار میگرفت. اگه دوستان اجازه بدن چند نمونه از فعالیت های شیخا که برخی از اون ها زیرزمینی انجام می شد و برخی نیاز به کار سازمانی نداشت رو نام ببرم: مثلا خیلی از برنامه های فرهنگی بسیج، خیلی از برنامه های تفریحی و اردویی، خیلی از فعالیت های مذهبی و برخی از فعالیت های شاید......
اگه بازم بخوام بارزتر نام ببرم: ایجاد ائتلاف هماهنگ برای ارائه دادن نام یک شخص برای کسب سِمَت شورای دانشجویی، انتخاب مسئول برای برخی سمت ها مثلا فرماندهی بسیج دانشکده، کنترل برخی فعالیت های ناجور و از همه مهم تر فرماندهی تحصن و ....

برداشت سوم: برخی چشم دیدن شیخا رو نداشتن، البته گفتن این مطالب فقط از باب بازیابی خاطرات و عبرت گیری از ایام است و قصد دامن زدن به اختلافات درکار نیست، ولی الحق و الانصاف برخی چوب لای چرخ شیخا میذاشتن که جای خودش یه پاسخ مناسب هم دریافت میکردن.
به نظر من، شیخا واقعا یه اتاق خوب بود، درسته ما حتی در بین خودمون گاهی با هم مشکل داشتیم، خیلی طبیعی بود، ولی مشکلات ما رو از هم دور نکرد، یا دشمن هم نشدیم، و شیخا یه اتقاق معرکه بود. فرصت نیست وگرنه با بیوگرافی کامل و قشنگ همه ی جوانب اتاق شیخا رو می نوشتم؛ حالا شاید یه زمانی این کارو کردم؛ ولی شیخا معرکه بود، نمازجماعت می خوندیم، خیلیا رو زمین می خوابیدیم، یه اتاق پروف [یا پرف] داشتیم، معمولا برای خوردن شیرموز دسته جمعی به ده دی می رفتیم، گاهی صبحونه رو توی پارک می خوردیم، یه کم منظم بودیم، در حاشیه نبودیم، گاهی کله پاچه می خوردیم، برخی بچه ها درس خون بودن، برخی قصد تغییر رشته داشتن، برخی هم اصلا حوصله ی درس نداشتن، و.....
یادش بخیر
کاش دوباره شیخا رو توی یه اتاق ببینیم
ولی حیف که دیگه...
یاد باد آن روزگاران یاد باد....

دلم برای همه ی شیخا تنگ شده، اون دوستای بامعرفتی که کوچکترین ناراحتی رو برای هیچکی تحمل نداشتن، بیشترین محبت رو در حقم داشتن، اهل دل و اهل اشک بودن، مرام و معرفت داشتن، اخلاص داشتن و هم دیگر رو دوست داشتن و در یک کلام شیخ بودن.
هر جا هستین پاینده، پیروز، موفق، شاد و ثابت قدم باشین. دست همه تون رو می بوسم.


:: به تاریخ شنبه 91/10/9 ساعت 9:29 صبح

در قرآن کریم بارها شیطان دشمن انسان و بلکه بزرگترین دششمن انسان شمرده شده است:

لَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِین‏.(بقره/168)

در روایات وارد شده که ابن ملجم ملعون در ابتدا بسیار محب حضرت علی علیه السلام بود. او قاری و حافظ قرآن بود و معروف به نماز شب های طولانی.......اما چه شد؟ گویند در هنگام برگشت از یکی از جنگها به علی علیه السلام گفت اجازه دهید خبر پیروزی را من به مردم برسانم و امام قبول ننمود و فرمود برای تو مصلحت نیست، اما او اصرار کرد تا اینکه بدون اجازه امام به مردم خبر داد و در این حین مغرور شد...... راه نفوذ شیطان باز شد تااااااااااااااااا رسید به جایی که در مقابل امام استاد و ایشان را به شهادت رساند.

عرض بنده اینجاست که اگر چشم بر گناهان کوچک بسته شود همین ها راه نفوذی برای دشمن بزرگمان شده و بتدریج ما را وسوسه به انجام خطاهای بزر و بزرگتر می نماید......

بنابراین از شیطان و از راههای نفوذ کوچکش و خطاهای کوچک نباید غافل شد و باید از اینها با توسل به ائمه، به خدا پناه برد.

دقت نمایید ابن ملجم با اینکه تا اخر عمرش نماز شب هم می خواند ولی چون در مقابل امام ایستاد عاقبتش بد شد.... وما که این همه گناه می کنیم چرا هنوز عنایات حق تعالی هست........ جوابش بسیار آسان است، چون هر روز یا چند روز یک بار یا لااقل هفته ای یک بار به در خانه معصومین می رویم و از آنها کمک می خواهیم، چون از ولایت و امام هنوز دور نشده ایم و انشاالله نمی شویم، چون با وجود دل سیاهمان هنوز نعمت بزرگ (واقعا بزرگ) محبت ائمه را داریم، ........بیایید بار دیگر از شر وسوسه های شیاطین و از شر نفس سرکش به آغوش امام زمان پناه برده و بگوییم اقا غلط کردیم.... از این به بعد محبت شما را بروز خواهیم داد با اعمال(نیک) و ترک گناه، اگر لغزیدیم دستمان را بگیر که جز شما دستگیری نمی شناسیم... و در آخر بگوییم آقا بیا....

اللهم عجل لولیک الفرج واجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه

 


:: به تاریخ شنبه 91/8/20 ساعت 9:59 صبح

تعبیر خواب های مشوّش دانشجو!

چند روز پیش داشتم بعد از مدتی وسایلم رو نظم و ترتیبی می دادم که ناگهان بین کاغذهای انبوه، متوجه یه نسخه ای خطی شدم مربوط به حوالی سال های 86 یا 87، و بعید می دانم هیچ گونه کپی از روی آن -مگر یکی نزد نویسنده- موجود بوده باشد. این نسخه به دست خود نویسنده ی محترم که از دوستان عزیز و خوش ذوق بنده و نیز شماری از شما بینندگان می باشد، جهت چاپ در نشریه ی پناه نوشته شده و به بنده تحویل داده شد، که البته خاطرم نیست به چه دلیل موفق به چاپ آن نشدیم (یا نشدند!)، و این نسخه ی خطی کماکان نزد بنده ماند تا امروز (پاورقی ها از بندست):

روزی در 10 و اندی سال قبل از کشف جیوه از مفابل دارالعماره می گذشتم که دوست هم دانشکده ای ام یعنی آقای «ابن دیرین» را دیدم که از من زودتر فارغ التحصیل شده بود. اوضاع و احوال وی را جویا شدم، فهمیدم که وی تعبیر خواب مردم می کند. به وی گفتم که دوستان هم دوره ای من خواب هایی بس شگفت می بینند که تعبیرش فقط به دست توست. گفتم کتابی بنویس مثل خیلی از نویسندگان که شب می خوابند و صبح کتاب می نویسند. گفتم تو دانشگاهی هستی و بهتر می دانی که مسئولین چه خوابی برای دانشجویان دیده اند. القصه از من اصرار بود و از وی انکار تا این که گوشه ی سبز هزار تومانی را از گوشه ی جیبِ تار عنکبوت گرفته نشان وی دادم... چشمانش برقی زد و پَرِ مرغِ بیک (Bic) را بر قلمدان گذاشت و بر سینه ی سفید کاغذ چنین راند:
«اگر دانشجویی در خواب بیند که بر اسبی تندرو سوار است تعبیرش چنین باشد که فردا هر دو سرویس دانشکده بیاید.1
اگر دانشجویی در خواب بیند که در حال غرق شدن است تعبیرش چنین باشد که یک درسش در حال حذف شدن است و باید به اداره آموزش مراجعه کند.
اگر در خواب بیند که مرده است بداند که فردا استاد از او خواهد پرسید و وی بی جواب خاموش خواهد ماند، اگر دید که گرز آتشین بر سر وی می کوبند بداند که قلم استاد بر منفی رقم خورده است.
اگر دانشجو در خواب بیند که وی را تا آسمان هفتم بالا برده اند بداند که روز دانشجو نزدیک است.
اگر در خواب بیند که بعد از گذراندن 7خان و تحمّل مشقّت طاقت فرسا سیم و زر فراوان به دست آورده، بداند که وام دانشجویی را به زودی می دهند.2
و اگر در خواب بیند که گهگاهی شهابی در آسمان ظهور می کند بداند که نشریه ی پناه چاپ می شود.3»
بعد از شنیدن چنین تعبیراتی، بر اندک مخ وی هم شک کردم. از او جدا شدم و راه خود را به سوی دانشکده در پیش گرفتم و رفتم.

مهدی خدادوست

__________
1- اون روزا ما دو تا مینی بوس داشتیم به عنوان سرویس که گاهی دیر و زود میومدن. یه دفعه یادمه که تو زمستون این رانندهه که ماشینش خراب شده بود چند بار رفت و برگشت و ما رو به یه سواری برد یه جای دیگه و بعدش تازه با یه مینی بوس دیگه فرستادمون دانشکده. این دیر رسیدنا خجالت کشیدن سر کلاسش مال ما بود.
2- این اواخر که خیلی اذیت کردن دانشجوهای دانشگاه ما رو بابت این وام. وزارت علومیا فکر میکردن چون ما زیر نظر اوقافیم اوقاف به دانشجوهه تسهیلات مالی می ده، اوقافم که حتماً فکر میکرده وزارت علوم... . از اونجا مونده، از اینجا رونده!!!
3- اونوقتا چاپ فصلنامه ی پناه به نظرم خیلی نظم و سامونی نداشت، ولی بعده ها خیلی بهتر شد. الآنم که تبدیل به ماهنامه شده تا جایی که خبر دارم چاپش هنوز ادامه داره. حسین! یادت به خیر!


کلیدواژه ها: خاطره(55)| برگزیده(33)|
:: به تاریخ شنبه 91/6/11 ساعت 10:20 صبح

بارالها! سپاس بی کران ما نثار ساحت مقدس تو باد که لطف و عنایت و محبت و انس تو بر بندگان شیفته پایانی ندارد.

خدای من!همه عشق ها و شیفتگی های آفریده هایت به قطره ای از محبت ها و انس تو به بندگان صالحت نمی رسد. تو بر حال آنان آگاهی و علاقه پنهانی آنان را از خود آنان بهتر می دانی. آنان جز تو که را دارند و جز تو به که پناه برند؟اگر همه مصیبت ها و گرفتاری ها بر سر آنان بریزد جز تو پناهی ندارند و هر پناهگاهی باشد به فیض و رحمت تو پناه ده است.

خدایا!تو خود صلاح حال ما را بهتر می دانی، اگر زبان گویایی نداریم یا مصلحت خویش را بهتر نمی دانیم، تو بهتر می دانی. دل های ما را به محبت خود شیفته تر و به صلاح دنیا و آخرت هدایت فرما.

خدای من:پناهم بده.گل تقدیم شما


کلیدواژه ها: برگزیده(33)|
:: به تاریخ جمعه 91/5/27 ساعت 1:14 عصر
<   1   2   3   4   5   >  
رفقا [دات] آی آر
رفقا دات آی آر

امام علی علیه السلام: در گمراهی فرد همین بس که مردم را به چیزی امر کند که خود آن را به جا نمی آورد و از چیزی باز دارد که خود آن را ترک نمی کند.

«رفقا» وبلاگی است دوستانه، برای دور هم نگه داشتن دوستان صمیمیِ قدیمی. باشد که یکدیگر را «تا بهشت» همراهی کنیم... ان شاء الله.

تصویر برگزیده
تصویر برگزیده
ویژه ها
دفتر حفظ و نشر آثار امام خامنه ای

بیان معنوی - دفتر نشر آثار و اندیشه های حجة الاسلام علیرضا پناهیان

اسلام کوئست

سایت جامع فرهنگی مذهبی شهید آوینی Aviny.com

موسسه فرهنگی بیان هدایت نور

طرحی برای فردا

جامعه مجازی تدبر در قرآن کریم

خبرگزاری دانشجو
موسیقی وبلاگ
آمار وبلاگ
بازدید امروز 28 بار
بازدید دیروز 172 بار
مجموع بازدیدها 1640809 بار

تعداد مطالب وبلاگ 300 تا