• وبلاگ : رفقا | جمع دوستانِ صميميِ قديمي
  • يادداشت : سلام بر دوستان
  • نظرات : 2 خصوصي ، 4 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    سلام شيخ سجاد جون، إن شاءالله هميشه سلامت باشي، قدت که بزرگتر نشده ها؟ جان من اونجا يکم زياد بخور يه کم چاق بشي ميترسم ضعف کني لامسب تو دانشگاه هر چي ميخوردي نميدونم کجا ميرفت! اونم چي با پياز، البته شما جنبه پياز خوردنو داشتين، ولي کسايي مثل محمدرضا، احمد، مسعود، حسين و حسن، وقتي پياز ميخوردن ميديدي ساعت پنج صبح جلوي در حمومن
    پاسخ

    سلام جمشيد جون. قربون شما. قدم نه اما خيلي خيلي موهام ريخته.غذاي پادگان نيشابور انصافا خوب بود نسبت به جاهاي ديگه. زيادم ميخورديم. در کل خوب بود. جمشيد جون حدود دو هفته اونجا بوديم خب پياز نميدادن بخوريم. يک روز خيلي دلم پياز ميخواست سر ميز غذا گفتم اي کاش يه پياز بود ميخورديم(باور کن راس ميگم) يه دفعه دوستم اومد گفت سجاد پياز ميخوري گفتم چي؟ آره ميخورم. دمت گرم . ديدم دو تا پياز از تو جيبش درآورد. گفتم مهرداد از کجا آرودي گفت از تو انبار پادگان بلند کردم و تيغ زدم. گفت رفتيم يه سري وسايل بار بزنيم ديدم گوني پياز اونجا گذاشته دو تا شا يواشکي برداشتم. خلاصه جمشيد جون جات خالي اون روز پياز را با ناهار زديم تو رگ و حاجت ما برآورده شد.