• وبلاگ : رفقا | جمع دوستانِ صميميِ قديمي
  • يادداشت : معرفي شيخ(2)
  • نظرات : 0 خصوصي ، 7 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    آقا من به حاج حسين گفتم: «بچه ها دلشون تنگه برات ميگن تابستون بايد قرار بذارين بريم باغ هلوي حسين؛ هم خودشو ببينيم هم هلوها رو، و الأمر إليک» گفت: «بچه ها لطف دارن،ما در خدمتيم، خوشحال ميشيم.»
    باغ هلوي حسين منتظر ماست بيا تا برويم...
    پاسخ

    سلام اي بابا ميخواستي بگي بچه ها به جز سجاد دلشون تنگ شده.من اصلا دلم براش تنگ نرفته،باغ هلو ديدن داره حسين فقط يك واسطست.ببين حاجي جون بنا به اصرار فراوان دانشكده كه ميگه تو را به خدا تابستون بيايد خوابگاه ما اول بايد يك مشهد بريم يه حالي ببريم. بعدشم كه ماه رمضونه هيچي. هلو تو شهريورماه ميرسه. مياي اصفهان خونه ما هر شب كه بموني به نرخ دولتي پات حساب مي كنم. هر كدوم از بچه هام كه مايل بودند بياند. يك شب (فقط يك شب)خونه ما ميمونيم بعد ميريم يه هفته خونه حسين تلپ ميشيم.