امشب به اندازه ي تمام دلتنگيهايم براي تو شاعر ميشوم و قلم به دست از تمام جمعه هايي که در فراقت گذشت، مينويسم که اي مولاي خوبي هاي من دلت يک غريبه نمي خواهد که بيايد بنشيند فقط سکوت کند و تو هي برايش حرف بزني و حرف بزني و حرف بزني...... آري من همانم که غم نيامدنت دقيقه هاي ذهنم را خاکي تر از بيابانهاي تنهاييم کرده!! اين تنهايي را ملالي نيست اما تمام تنهاييم ختم ميشود به آن روزهايي که تو کنارم نيستي.......